مجله کودک 349 صفحه 11

کد : 121427 | تاریخ : 09/06/1387

که برایش آماده کرده بودند، بردند. استاد نقّاش که خیلی تشنه بود، نگاهی به دور و برش کرد و دید نه آبی هست و نه شربتی برای نوشیدن. به ناچار رو به میزبان­هایش کرد و گفت: «دوستان! مرا ببخشید! راه دور و درازی را در بیابان پیموده­ام و خیلی تشنه هستم. لطفاً کمی آب سرد به من بدهید!» پیرمردی که استاد و بزرگِ همۀ آنها بود، چشمکی به دوستانش زد و به استاد نقّاش گفت: «چه­طور همکار عزیز؟! در نزدیکی شهر ما، یک چشمۀ آب زُلال و گوارا، درست سر راهِ شما هست. مگر آن را ندیدید؟» استاد نقّاش با خونسردی سری تکان داد و گفت: «چرا دوست بزرگوار! آن را دیدم. ولی متأسفانه لاشۀ سگی مرده در میان چشمه افتاده و بدنش پوسیده و کرم گذاشته بود. نتوانستم از آب چشمه بنوشم. حتّی از بویِ بدِ حیوان نتوانستم به چشمه نزدیک بشوم!» هنوز حرف­های استاد نقّاش تمام نشده بود که پیرمرد و بقیّۀ نقّاش­ها با تعجّب به همدیگر نگاه کردند و همه با هم پرسیدند: «سگِ مُرده؟!» استاد نقّاش لبخندی زد و گفت: «بَله، راستش من هم تعجّب کردم. راستی که حیف از آن چشمۀ زیبا! چه­قدر دلم می­خواست از آب پاکیزه­اش بنوشم!...» نقّاش­های چینی با شنیدن این حرفها پاک گیج شده بودند و نمی­دانستند چه کار کنند. یک نفر را در خانه پیش مهمان گذاشتند تا از استاد پذیرایی کند و بقیّه همه با هم به طرف چشمه­ای که خودشان ساخته بودند، راه افتادند تا ببینند این سگ مُرده از کجا پیدا شده است! تازه وقتی به لب چشمه رسیدند، راز مطلب را فهمیدند و دیدند بدجوری گول خورده­اند. ذوق و هنر نقّاش ایرانی آنها را شکست داده بود! در حالی که نقّاش­های چینی با حیرت و افسوس پشت دست خودشان می­زدند، نقّاش ایرانی در مهمان­سرا با خیال آسوده خوابیده بود و لبخند پیروزی به لب داشت. نام جاندار: خرچنگ آبی شناگر اندازه: حدود 21 سانتی­متر گستردگی: اقیانوس هند و آرام زیستگاه: مناطق کم عمق آب تغذیه: ماهی، سخت پوستان

[[page 11]]

انتهای پیام /*