مجله کودک 358 صفحه 36

کد : 121839 | تاریخ : 11/08/1387

علی گفت : « اصلاً هم آسون نبود ، اگه از ریاضی ده هم بیارم ، هنر کردم وگرنه تجدیدم و سه ماه تعطیلی رو هم باید درس بخونم . » ناصر گفت : « اون مسئله جذر؛ چهار راه داشت . بیشتر بچه های کلاش حلش نکردند . » با خوشحالی گفتم : « ولی من حلش کردم . جواب تمام سوالها رو هم نوشتم . » علی گفت : « درس های دیگه رو هم که نمره آوردی . قبولیت رو شاخشه . » - فکر می کنم . ناصر گفت : « خوش به حالت حسینی که می روی دبیرستان ! می خواهی کجا ثبت نام کنی ؟ » ناگهان بابا از راه رسید . تا خواستم سلام کنم ، از موتورش پایین آمد و با تندی گفت : « حسین بیا نونها رو ببر خانه . » یواشکی به ناصر گفتم : « شماها باشین من زود برمی گردم . » نان بربری ها را از بابا گرفتم و به دنبال موتورش رفتم توی حیاط . حیاط قدیمی بود و به چز خانوادة ما و صاحب خانه ، دو همسایة دیگر نیز در آن زندگی می کردند . خانة ما در طبقة بالای ساختمان آن طرف حیاط بود ، وارد حیاط که در حال حاضر مدیریت باشگاه برعهده « روسلاسِنسی » است که امسال (2008)میلادی جانشین فرانکو سنسی شده است .

[[page 36]]

انتهای پیام /*