مجله کودک 359 صفحه 3

کد : 121849 | تاریخ : 18/08/1387

اولین باری که حرم امام رضا (ع) را دیدم من در سال 76 وقتی که یک سالم بود گنبد حضرت رضا (ع) را دیدم اما ان موقع چیزی نمی فهمیدم اما وقی که سه سالم شد دوباره به مشهد رفتیم و من برای اولین بار فهمیدم حضرت رضا (ع) کیست و چه حقی بر مسلمانان ایران دارد وقتی که با پدرم وارد حرم شدیم بوی عطر به دماغ می خورد از پدرم پرسیدم این بوی چه چیزی است ؟ پدرم گفت این بوی عطر است و برای این که این حرم مطهر زیباتر باشد به این حرم عطر می زنند و بعد از آن وارد جای شدیم که ان مدفن حضرت رضا (ع) قرار داشت ما اول در ان را جوسیدیم و بعد وارد شدیم و پدرم من را روی سرش گذاشت و من به او گفتم چرا این کار را می کنید ؟ او گفت جمعیت زیاد است و ممکن است در لابه لای ان خفه شوی و بعد مرا برد جلو و گفت را ببوس و برای هر کس به می خواهی دعا کن و من هم این کار را کردم و بعد امدیم بیرون و این اوبین روزی بود که من گنبد حضرت (ع) را دیدم و آن را حس کردم پری پر از عطر تابستان همراه پدر و مادرم ، به مشهد به زیارت حرم مطهر امام هشتم حضرت رضا (ع) رفتم . در راه از شهرها و بیابان ها و کوه ها گذشتم تا به شهر بزرگ مشهد رسیدیم . من مثل یک فرشته دنبال پدر و مادرم به زیارت می رفتم . بعد از زیارت چادر سفید گلدارم را برداشتم و به نماز ایستادم پدرم گفت تو با چادر نماز از فرشته ها زیباتر هستی . وقتی مشغول نماز خواندن بودیم . یک کبوتر که از گنبدها به گلسدته ها پرواز می کید یک پر روی جا نماز می انداخت من پر را بر داشتم آن پر بوی عطر زیبایی می داد ان پر هدیه امام رضای مهربان بود وقتی نمازم تمام شد من آن پر پر از عطر را برداشتم و در جانمازم نگهداری کردم . فهیمه ریدی از سمیر درس عبرت از یک خاطره ی تابستانی به نام خداوند زیبایی ها به نام خدایی که روزها را آفرید و در یکی از همین روزها که در مسافرت به سر می بردیم به پسر خاله ی کوچک تصمیم گرفتیم بادبادک هوا گنیم و به پشت خانه که فضای بازی بود می رفتیم و بادبادک هوا کردیم من بر روی تخته سنگی نشسته بودم و به دور بادبادک نگاه می کردم دیدن چطور این دو بادبادک در باد حرکت می کنند و مانند بلبل مست نکنند زندگی ما مانند بادبادک باشد و کل زندگی خود را بی ثمر و بیهوده از دست بدهیم و امیدوارم زندگی با هدفی را پیش رو داشته باشید مسعود صادق زاده 13 ساله از تهران لطیفه ماشین ناسازگار خانمی ماشین خود را به تعمیرگاه برد و به تعمیرکار گرفت : لطفا ببینید این ماشین چه مرگش است چون هر روز صبح می خواهم برم بیرون همه اش می خورد به در و دیوار خرمای کرم دار شبی ملا نصرالدین به اشپزخانه رفت تا خرما بخورد چراغ را روشن کرد خرما را برداشت و دید خرما کرم دارد چراغ را خاموش کرد بعد خرما را خورد . در اوج بلندی نشسته بود و به اسمان بلند خدا و زمین پست نگاه می کردم و سنگهایی که از بلندی به اطراف پرت همیشه می گفت خدا نکنه آدم به ذلت بشینه الان که به زیر پایم ناه می کنم می فهمم یعنی چه ؟ یعنی اینکه وقتی ادم با تلاش و کوشش به اوج ثروت و مرتبه می رسد نباید به پایین بیاید باید همان بالا بماند . برایتان یک مثال بزنم یک بازیکنی بود به نام رونالدو او بهترین بازیکن بود او خیلی بازیش خوب بود ولی بر اثر بی توجهی و تنبلی بسیار وزنش به 90 کیلو رسید او دیگر فوتبال بازی نمی کند . محمد تقی زاده از تهران باشگاه رئال مادرید شناخته شده ترین باشگاه فوتبال در اسپانیا رئال مادرید است که البته رقبت سختی با باشگاه معتبر دیگر اسپانیا به نام بارسلونا هم دارد . فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) چند سال پیش عنوان موفق ترین باشگاه فوتبال قرن بیستم را به رئال مادرید داد .

[[page 3]]

انتهای پیام /*