مجله کودک 374 صفحه 7

کد : 122111 | تاریخ : 02/12/1387

کسی میان تب بود و مثل شمع می­سوخت که چکه چکه چکه میان جمع می­سوخت کسی که چهره­ی او به آفتاب می­ماند غروب او در آن شب ولی به خواب می­ماند شبی سیاه و سنگین تمام دشت خاموش چکید قطره­ای اشک و شمع گشت خاموش او تصمیم خود را می­گیرد: ما باید برگردیم. این فکری است که کاپیتان به دنبال اجرای آن است. بنابراین روباتی به نام «اوتو» را صدا می­زند.

[[page 7]]

انتهای پیام /*