مجله کودک 377 صفحه 27

کد : 122217 | تاریخ : 24/12/1387

کُت و شلوار سبزش، گُل گلی بود به روی آستینش شاپرک داشت رکابش چرخ میزد چون پرستو به جای زنگ، چرخش قاصدک داشت کلاهش صورتی بود و نگاهش مرا یاد کبوترهایم انداخت کمی خندید و از خورجین، گُلی را درآورد و به پیش پایم انداخت گُلم را از زمین برداشتم زود به دنبالش سر کوچه دویدم بهارم را ولی من در خیابان میان آن همه ماشین ندیدم همه به سوی سالن بزرگ سفینه هدایت میشوند.

[[page 27]]

انتهای پیام /*