مجله کودک 377 صفحه 33

کد : 122223 | تاریخ : 24/12/1387

جمالالدین اکرمی کودکان ماه قطار در ایستگاه «بیمارستان» ایستاده بود. عادل سرش را از پنجرة لوکوموتیو بیرون آورد و داد زد: «اول بچههای سرطانی سوار شوند!» رویا و پیمان دست هم را گرفتند و از پلههای آهنی قطار بالا رفتند. ـ حالا نوبت بچههای زلزلهزده است. زود باشید! رستم، ساعده، کاوه و افروز سوار شدند. ـ حالا نوبت بچههایی است که توی آتشسوزی مدرسه... مونس داد زد: «پس کی نوبت من میشود؟» عادل پرسید: «تو دیگر چه دردی داری؟» مونس جواب داد: «توی بمباران زخمی شدهام. یکی از ترکشها توی سرم این طرف و آن طرف میرود!» عادل گفت: «خیلی خب. بیا اینجا کنار خودم توی لوکوموتیو بنشین. از اینجا میتوانی همه جا را خوب ببینی.» افروز که کنار نردههای آهنی لوکوموتیو ایستاده ایوا سقوط یک فلز سنگین را میبیند و سعیمیکند که جلوی فاجعهای را بگیرد.

[[page 33]]

انتهای پیام /*