مجله کودک 390 صفحه 33

کد : 122531 | تاریخ : 20/04/1388

طعم پرواز زهره کیانی یکی بود، یکی نبود. در کنار یک جنگل زیبا، روستای قشنگی بود که دختر کوچولوی قصّه ی ما، گلنار، با پدر ومادرش در آن زندگی می کرد. بهار فرارسیده بود. پدر روزها در مزرعه کار می کرد و مادر هم در کنار کارهای خانه با نگه داری مرغ و خروس ها و دوشیدن شیر گاو و گوسفندان، به پدر کمک می کرد. جنگل پُر از پرندگان زیبا بود و گلنار، با بازی در اطراف روستا، روزهایش را به شادی می گذراند. آنها زندگی شادی داشتند . گلنار عاشق پرندگان بود و هر بار که پرنده ای را می دید به دنبال آن می دوید و این بازیِ مورد علاقه اش بود و شب ها وقتی به رختخواب می رفت، به پرنده های زیبا و دوست داشتنی آنقدر فکر می کرد تا خوابش می برد. یک شب که همه کنار هم نشسته بودند، گلنار به پدرش گفتک Ÿ موضوع تمبر: کشتی بادبانی Ÿ قیمت : سه و بیست پنج صدم واحد Ÿ سال انتشار: 1960

[[page 33]]

انتهای پیام /*