
طعم پرواز 			زهره کیانی 
یکی بود، یکی نبود.
در کنار یک جنگل زیبا، روستای قشنگی بود که دختر کوچولوی قصّه ی ما، گلنار، با پدر ومادرش در آن زندگی می کرد. بهار فرارسیده بود. پدر روزها در مزرعه کار می کرد و مادر هم در کنار کارهای خانه با نگه داری مرغ و خروس ها و دوشیدن شیر گاو و گوسفندان، به پدر کمک می کرد. جنگل پُر از پرندگان زیبا بود و گلنار، با بازی در اطراف روستا، روزهایش را به شادی می گذراند.
آنها زندگی شادی داشتند . گلنار عاشق پرندگان بود و هر بار که پرنده ای را می دید به دنبال آن می دوید و این بازیِ مورد علاقه اش بود و شب ها وقتی به رختخواب می رفت، به پرنده های زیبا و دوست داشتنی آنقدر فکر می کرد تا خوابش 
می برد.
یک شب که همه کنار هم نشسته بودند، گلنار به پدرش گفتک 
 موضوع تمبر:  کشتی بادبانی
 قیمت :  سه و بیست پنج صدم واحد
 سال انتشار: 1960
  [[page 33]] 
                
                
                انتهای پیام /*