مجله کودک 391 صفحه 33

کد : 122575 | تاریخ : 27/04/1388

قصه های حسن کچل به روایت : حسین فتاحی در جلدهای اول و دوم کتاب قصه های حسن کچل نوشته شده بود که : روزی موقع بازی ، بچه ها به حسن ، رقیّه خاتون گفتند : « کچل!» او از این حرف، خجالت کشید و دیگر به کوچه نرفت واز آن به بعد تنبل و تنبل تر شد، طوری که مادش او را از خانه بیرون کرد، تا کاری یاد بگیرد. نصف شب در حمام آبادی دیوی جلوی حسن ظاهر شد. حسنی که به دنبال دیو تنبلی بود ، از آن دیو کمک خواست . دیو هم قول داد کمکش کند. با طلسمی دیو به شکل الاغ در آمد. آنها بیرون رفتند و در کاروانسرایی ماجرایی پیش آمد که یکی از سواران حاکم ظالم خیال کرد حسن پهلوان شجاعی است.او خبر را به حاکم رساند و حاکم دنبال حسن فرستاد . حسن مجبور شد سوار بر الاغش به دشمن حمله کند، اما در بین را ترسید و به درختی چسبید، ولی درخت از ریشه در آمد وهمراه Ÿموضوع تمبر: طراحی هنری تاریخی Ÿقیمت : 600 واحد Ÿ سال انتشار : 1970

[[page 33]]

انتهای پیام /*