مجله کودک 405 صفحه 37

کد : 122931 | تاریخ : 01/09/1388

همش می گوید علی سر و صدا نکن . علی بغلش نکن . علی این جا بازینکن ، علی انجا بازی نکن ، علی پودر بده ، علی آب بده ، علی این را بده ، علی آن را بده ، علی این جوری نکن ، علی آنجوری نکن ، علی... پس من چی ؟ علی: « مامان، لطفاً...» -: «فعلا چیزی نگو . باید غذای الناز را بدهم.» مامان: « چه کارش داری، تا صدایش را در نیاوری دست بردار نیستی؟ بگذرا غذایش را بدهم.» علی : « ولی مامان من فقط می خواهم او راناز کنم.» - : « دستهایت تمیزند عزیزم؟ بلند شو برو از توی کشوی آشپزخانه ....» - : «مامان خسته ام . لطفا خودتان بروید وبیاورید.» - : « پس مراقب الناز باش دست توی غذا نزند.» - : «خیالت راحت باشد من دیگر مرد شده ام. » مامان: « غذا را کی خورد ؟ چرا این قدر کم شده؟» عی: « نمی دانم . شاید خود الناز خورده .» - : «راست گفتی مرد شده ای . می بینم که در دو دقیقه سبیل در اورده ای. فقط نمی دانم چرا سبیلیت رنگ غذای الناز است. کار خوبی نکردی علی. اصلا از تو انتظار نداشتم. حالا پسر خوبی باشد و برو تو ی اتاقت . می خواهم غذای الناز را بدهم و اورا بخوابانم . بعدش می آیم پیشت . کارت دارم.« - مامان: «ببین چه سبیلی بود که پاکشد! - علی جان ، عزیز دلم ، کجایی؟ سلام اجازه هست؟ آفرین. واقعا که قشنگ کشیده ای . علی آقا. می خواهم کمی باهات صحبت کنم. دوکلمه حرف حساب بین خودم و پسرم ... عکست را ببین علی ، تو هم خیلی کوچک بودی. قد الناز . می دانم که تو الان چه فکری میکنی.اما وقتی توهم قد الناز بودی همین کارهایی که درام برای او میکنم برایتو هم میکردم. اگر می بینی الان گرفتارم ونمی توانم به اندازه قبل با تو باشم برای این است که الناز هنوز .... » علی: «خیالتان راحت باشد مامان. من فهمیدم الناز هم خواهر من است. با من که فرقی نمیکند. Ÿ موضع تمبر : چهره شخصیت استرالیا Ÿ قیمت : یک واحد Ÿ سال انتشار: 1925

[[page 37]]

انتهای پیام /*