مجله کودک 410 صفحه 33

کد : 123103 | تاریخ : 07/09/1388

گنج خوشبختی زهره کیهانی یکی بود، یکی نبود. در یک دهکده کوچک و قشنگ که تپه های سرسبز، چشمه های گوارا و جنگلی با دختان تنومند داشت، پسر کوچکی به نام عادل با مادرش خوشبخت و سعادتمند زندگی می کرد.و هر روز صبح، وقتی نور طلایی خورشید دهکده را رنگ آمیزی می کرد، عادل از خواب بیدار می شد و پس از خوردن صبحانه در کنار مادر که برایش بسیار لذت بخش بود، به طرف مدرسه می رفت. او با خود غذا هم می برد، چون بعد از مدرسه باید به جنگل می رفت و هیزم جمع می کرد وتا با پولی که از فروش آن به با ترکیب مواد با یکدیگر سعی در تولید مواد جدید برای زندگی بهتر و راحت تر را دارند.

[[page 33]]

انتهای پیام /*