مجله کودک 414 صفحه 34

کد : 123236 | تاریخ : 05/10/1388

لحظه ها دیرگذر بودند و دلهای مردم در تب و تاب اشتیاق می سوخت . سوارها نزدیکتر شدند . درمیان آنها ، سواری سپید جامه دیده می شد که عمامه ای سیاه بر سر داشت و سوار بر اسب بود و حدود پانصد سوار مسلح ، او را همراهی می کردند . سوار سپید پوش وقتی وارد کوفه شد، صدای هلهله شادی مردم در زیر آسمان صاف و آبی کوفه پیچید؛ اما گویی چیزی مرموز و آزارنده در هوا بود که نمی گذاشت صدای هلهله شادی مردم از فراز نخلها بگذرد و به اوج آسمان برسد . نخلهایی که در کوچه و بازار شهر - در مسیر مردم - بودند، همه سرافکنده و غمگین می نمودند ؛ گویی از رازی خبر داشتند که مردم نمی دانستند. مردم با صدایی بلند ، ولی تردید آمیز به سوار سپید پوش خوش آمد می گفتند : ـ ای حسین بن علی ... خوش آمدی ! ـ ای فرزند زهرا... خوش آمدی ! ـ ای نوه گرامی پیامبر و ای فرزند علی ... خوش آمدی به کوفه ! ـ ای حسین بن علی... خاک کوفه با قدمهای تو خوشبو شده است ! ـ خوش آمدی به شهر مان ... خوش آمدی! سوار ، اما راست بر اسب نشسته بود و چهره در نقاب -نام : روبینیو -سن :25 سال -ملیت :برزیل -باشگاه قبلی : رئال مادرید -باشگاه فعلی : منچستر سیتی

[[page 34]]

انتهای پیام /*