مجله کودک 418 صفحه 16

کد : 123394 | تاریخ : 03/11/1388

بابایش اعتنایی نکرد. یک پرندة بزرگ در انتهای آسمان بال زد. از کنار ماشین ها بالهایی بیرون آمدند. بچه هاداشتند بال در می آوردند . همه به پدر ومادرهایشان گفتند که ماشین ها بال در آورده اند! بابا و مامان ها فقط به چراغ راهنمایی نگاه می کردند. مثل اینکه هیچ چیزی هم نمی شنیدند .صدای بوق همه جا را پر کرده بود. بچه ها گفتند : بابا بپریم! مامان بپریم! هیچ کس به حرف بچه ها گوش نکرد. همه عصبانی بودند. همه به بچه ها گفتند : ساکت حرف نباشد، ای خل و چل ها. بس کنید اعصاب ما را خرد کردید . چه بچه هایی! وای دیوانه ها. ...8 9 10 ناگهان راهی آن سوی آسمان باز شد . بچه ها خندیدند و هر چه التماس کردند؛ هیچ کس بالا را نگاه نکرد، بچه ها به مامان و بابا یشان گفتند: بابا! مامان! گاز ندید ما بال در آوردیم و ای چه بالهایی ! از بس که باران می بارید هیچ کس از ماشین هم پیاده نشد. باباها و مامان ها گفتند : بچه اند کاریشان نمی شود کرد. بزرگ می شوند؛ خوب می شوند! 1 2 3 4 5 6 چراغ سبز شد . پایاه روی گاز آنقدر فشار آوردند که دود و صدا همه جا را پر کرد . هیچ کس هم به آسمان نگاه نکرد. بچه ها دوباره به آسمان نگاه کردند و آه کشیدند. پرنده ها همه رفتند. پرنده بزرگتر در حالی که داشت با بقیه اوج می گرفت گفت: نه بالا را نگاه می کنند؛ نه به حرف بچه ها گوش می کنند. ما چه گناهی داریم؟ پرندةدیگر در حالی که می خندید گفت: حرفهای بچه ها ~ وای از دست این بچه های خیالاتی! چه کسی حرف بچه ها را گوش می کند؟ همة پرنده ها خندیدند و توی آسمان گم شدند. بچه ها با خودشان گفتند : کاشکی زودتر بزرگ بشویم و توی آسمان بپریم! Ÿ نام اسب : کامارگ Ÿ ویژگی کلی : معروفترین اسب جنوب شرق فرانسه است. این اسب به زندگی آزاد علاقه دارد Ÿ رنگ : خاکستری ، کهر و قهوه ای

[[page 16]]

انتهای پیام /*