مجله کودک 425 صفحه 40

کد : 123727 | تاریخ : 22/12/1388

پرهای رنگارنگ یکی بود یکی نبود سال ها پیش در باغ بزرگی پرندگان بسیاری زندگی می کردند در این باغ کلاغ کوچکی هم بود که آرزو داشت پرهای زیبایی داشته باشد. او می خواست زیباترین پرنده ی دنیا باشد یک روز که کلاغ در باغ پرواز می کرد . ناگهان یک پرنده زیبا را دید . نزدیکش رفت و گفت : سلام . بعد پرنده جواب سلام او را داد و گفت : چه شده ؟ چرا غمگینی ؟ کلاغ گفت : چون من پرهای قشنگی ندارم. سپس به پرنده گفت : تو چه جوری صاحب این پرها شده ای؟ به من هم بگو از کجا این پرها را آورده ای ؟ پرنده جواب داد: خدا این پرها را به من داده است . تو هم قشنگی ، تو هم زیبایی خدا آفریدگان خود را طوری آفریده که همه زیبا باشند. کلاغ تا این حرف را شنید پرواز کنان از آن جا رفت . وقتی به لانه رسید تمام ماجرا را برای پدر و مادر خود تعریف کرد . پدر و مادر کلاغ از این کار پسرشان خوش حال شدند و گفتند : آفرین صد آفرین . کلاغ هم خوشحال و خندان گفت : من هم درس خوبی گرفتم و یاد گرفتم خود خواهی کار خوبی نیست . پدر و مادر کلاغ هم برای او صابون اوردند و گفتند: این هم به افتخار پسر خوب نازنین که یاد گرفت خود خواهی کار خوبی نیست. علی نوروز بیگی _______________________ نام : درخت زبان گنجشک ویژگی کلی : ارتفاع 20 متر - پوست درخت صاف و براق محل اصلی رشد: اروپا - شمال آفریقا

[[page 40]]

انتهای پیام /*