پایین به بالا، چپ به راست، راست به چپ. در که تمام شد، آمد سراغ پنجره. قلممو را توی رنگ زد و کشید روی در؛ بالا به پایین، پایین به بالا، چپ به راست، راست به چپ. کارش که تمام شد با خوشحالی آمد توی خانه. قلممو و قوطی رنگ، یعنی شیشهی شامپو را انداخت یک گوشه و رفت حمام تا خودش را که فکر میکرد رنگی شده، بشوید. دوش را باز کرد و آب روی سر و بدنش ریخت. خیس که شد، شیشهی شامپو، یعنی قوطی رنگ را برداشت و ریخت روی سرش و موهایش را چنگ زد. چنگ زد و چنگ زد. رنگ بنفش تمام سر و صورتش را پر کرد. زیر دوش رفت و سر و صورتش را شست. دوباره روی سرش شامپو یعنی رنگ ریخت و چنگ زد. از آن جا که پغور قاطی هیچ وقت حوصلهی صابون زدن نداشت، همیشه بدنش را هم با شامپو میشست، قوطی شامپو یعنی رنگ را روی بدنش خالی کرد و لیف زد و لیف زد. بعد هم آب کشید و از حمام بیرون آمد.
باران گرفته بود. پغور قاطی رفت پشت پنجره. دورتادور خانه را کف و حباب گرفته بود توی کوچه. پغور قاطی با تعجب گفت: «این دیگه چه جور بارونییه! از آسمان داره کف میباره!»
(ادامه دارد)
نمای پشت
لاستیکهای رادیال (پهن)، میشلن، قاب جلوی سبک که کوچکترین لرزشی در هنگام حرکت ندارد.
[[page 16]]
انتهای پیام /*