مجله کودک 427 صفحه 40

کد : 123815 | تاریخ : 21/01/1389

وقتی دیدم کسی نمی تونه کمکم کنه خودم آستین هامو بالا زدم و دست به کار شدم . تصمیم گرفته بودم تیکه های کوجولو کوچولوی باند درست کنم و بپیچم دور پای منوجهر خان . گفتم اگر مدتی باند پیچی باشه حتما خوب می شه. اما این قدر سخت بود هر کاری کرئم نشد شماها هم بدونین یه بار فکر نکنین خیلی مشکله ها . اصلا نشدنیه . لااقل با ابزارهایی که ماها داریم نمیشه. فاظمه :مامان جون بالاخره اومدی بدو بالا بدو که حالش بد جوری وخیمه . مامان ای وای چی شده ؟ وای قلبم ... فاطمه : زیاد هول نکن مامان ولی حالش زیاد خوب نیست. یا شکسته یا در رفته. طفلکی منوچهر خان الان خیلی درد داره. مامان : یه خرید رفتم ها . زود باش. باید ببرمیش بیمارستان . گفتی کی ؟ ... منوجهر خان ؟ منو جهر خان دیگه کیه ؟ منوجهر خان نداشتیم... نمی دانم چرا مامن وقتی فهمید در مورد جه کسی حرف می زنم همین جور دم در خشکش زده بود و بربر منو نگاه می کرد. و هرجی هم صداش می زدم جیزی نمی گفت و ازم فقط منو نگاه می کرد. این جور مواقع یک لیوان آب قند می تواند بسیار فایده آور باشد. همانطور که برای مامان من فایده داشت. البته دوباره که زبانش باز شد مقداری تا کلی دعوایم کرد. نمی دانم پس چرا هیچ کس موقعیت اورژانسی منوچهر خان را درک نمی کرد ... ادامه دارد نمای پشت ترمزهای دوتایی دارای 4 پیستون، لاستیکهای پهن با 6 میله (اسپوک) برای محکمی رینگ

[[page 40]]

انتهای پیام /*