مجله کودک 428 صفحه 15

کد : 124035 | تاریخ : 28/01/1389

روی میز ریسه رفت. پغور قاطی کوبید روی میز و گفت: «میخوای بری شکایتت رو به رئیس بکنم و زیرآبت رو بزنم تا بندازنت بیرون؟» همکار پغور قاطی فوری دهنش را بست و ساکت شد. اما تا زیر چشمی نگاهش به او افتاد، دوباره شلیک خندهاش بلند شد. پغور قاطی حسابی قاطی کرد. بلند شد تا خدمت همکارش برسد که در اتاق باز شد و آبدارچی اداره با سینی چای وارد شد. آبدارچی تا چشمش به پغور قاطی افتاد، اول هاج و واج نگاهش کرد و بعد پقی زد زیر خنده؛ حالا نخند کی بخند. پغور قاطی داد زد: «شما چه مرگتون شده؟» از شدت خنده، استکانهای چای توی سینی دِرک دِرک میلرزیدند و قلپ قلپ چای میریخت توی سینی. از صدای خندهی همکار پغور قاطی و آبدارچی، یک یکی بقیهی کارمندها و منشیها هم آمدند و غش غش خندیدند. صدای داد پغور قاطی و خندهی کارمندان اداره به گوش آقای رئیس رسید. آقای رئیس منشیاش را صدا زد تا بپرسد چه خبر شده. منشی آقای رئیس هم توی اتاق پغور قاطی بود. آقای رئیس با عصبانیت از اتاق بیرون آمد و به طرف صدای خنده رفت. وارد اتاق پغور قاطی که شد، همه از ترس ساکت شدند. آقای رئیس خواست سر کارمندها داد بزند که چشمش به ایتالیا و موفقیت موتورسیکلت 1000 TL «سوزوکی» به فکر رقابت با این دو کمپانی افتادند و این موتورسیکلت را عرضه کردند.

[[page 15]]

انتهای پیام /*