[[column]]
حضور: ضمن عرض تسلیت رحلت حاج سید احمد آقا لطفاً از سوابق آشنائیتان با ایشان بفرمایید؟
بسماللهالرحمنالرحیم
اولین آشنایی من با این بزرگوار زمانی است که امام به فرانسه، نوفل لوشاتو تشریف آوردند، در آن زمان البته من از ایران فراری بودم. علت فراری بودنم هم این بود که بعد از شهادت حضرت آیت الله آقا مصطفی خمینی و انقلاب مردم قم، دی ماه 56 و بعد چهلم شهدای قم در تبریز که ما در کنار مردم تبریز در چهلم شهدای قم، 29 بهمن 56، بر علیه شاه و مظاهر شاهنشاهی قیام کرده بودیم در آن حادثه من تیر خوردم و ساواک مرا تعقیب
[[column]]
[[column]]
کرد که مجبور به فرار از ایران شدم. و مدتی سوریه بودم. مدتی لبنان. وقتی که امام تشریف بردند فرانسه، ما هم از لبنان با همکاری برادر عزیزمان آقای مهندس غرضی و برادر عزیزمان آقای علی جنّتی پسر آیت الله جنتی، به فرانسه رفتیم.
اولین آشنایی من با حضرت امام رضوانالله تعالی علیه و حاج سید احمد آقا در نوفل لوشاتو صورت گرفت. من جایی دیگر هم گفته ام با دیدن امام یک حالی به ما دست داد و با دیدن آقای حاج سید احمد آقا، یک حالی که لرزیدم و هم گریه به من امان نمی داد، از دیدار امام و آن قد رشید امام، چهرۀ نورانی امام و چشمهای پرنفوذ امام. و همانجا با مرحوم حاج سید احمد آقا آشنا
[[page 354]]
[[column]]
شدیم که ایشان را می دیدیم که مثل پروانه در حول و هوش شمع وجودی امام که مثال خورشیدی از آنجا انقلاب را به حرکت و جوش و خروش وا می داشت، می تابید.
حضور: نقش ویژه حاج احمد آقا را قبل از انقلاب و مراحل بعد از پیروزی انقلاب چگونه می بینید؟
سردار رحیم صفوی: من قبل از انقلاب غیر از آنچیزی که گفتم، زیاد نمی دانم ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی علی ـ الخصوص در جنگ که ما ارتباط بیشتری در رابطه با مسائل دفاع مقدس با ایشان داشتیم و هم اخبار جبهه ها، بیشتر ما ارتباطمان در رابطۀ با جنگ بود.
حادثه ای را از زمان شکستن حصر آبادان بگویم. امام در همان اوایل جنگ فرمان قاطعی صادر کردند برای شکستن حصر آبادان و آن زمان هنوز بنی صدر عزل نشده بود و هیچ انگیزه ای هم بنی صدر برای اینکه فرمان امام را انجام بدهد نداشت. و یک جوّ بدی هم بنی صدر در جبهه ها بوجود آورده بود و هیچ میدانی هم به نیروهای حزباللهی نمی داد. تا زمانی که بنی صدر از فرماندهی کل قوا و بعد هم از ریاست جمهوری عزل شد. تاریخ دقیقش در ذهنم نیست، بعد از عزل بنی صدر با تغییراتی که در وضعیت ارتش داده شد، وضع جبهه ها عوض
[[page 355]]
[[column]]
شد و ما عملیات شکستن حصر آبادان را که یک کار بزرگی بود، با حضور مقام معظم رهبری که آن زمان نمایندۀ امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی شورای عالی دفاع بودند و با حضور آقای هاشمی رفسنجانی و طرح سپاه که حضرت امام نیز این طرح را تایید کردند و همین طرح باعث شکسته شدن حصر آبادان شد، شروع کردیم.
امام یک پیامی را توسط حاج سید احمد آقا برای ما فرستادند که اصلاً کل روحیه ها را عوض کردند. از اواخر جنگ بیشتر برای شما بگویم. در مسئله فتح فاو که امام بعد از عدم موفقیت عملیات بدر، فرمودند از هم اکنون بروید خودتان را برای عملیات بعد آماده کنید و مطمئن باشید که پیروزید. ما برای فتح فاو باز با راهنمایی حاج سید احمد آقا وقت ملاقاتی را از امام گرفتیم، ده روز قبل از
[[column]]
[[column]]
عملیات فاو. به اتفاق فرماندهان خدمت امام رسیدیم. و نقشه را هم خدمت امام بردیم، حاج سید احمد آقا هم نشسته بودند. کل عملیاتی که می خواستیم در فاو انجام بدهیم شرح دادیم، امام و حاج سید احمد آقا گوش میدادند. با اینکه خوب خیلی پیچیدگی داشت. و امام در همان جلسه باز جملاتی فرمودند در اینکه فرمانده کل قوا اصلاً خداست، شما بروید و مطمئن باشید که پیروزید. خوب همین تشکیل جلسه خدمت امام که با راهنمایی حاج سید احمد آقا بود و بردن پیام امام به جبههها یک روحیۀ بزرگی بود.
امام در عملیات فاو پیام دادند. ما گزارشات فاو را می دادیم خدمت آقای حاج احمد آقا. و این جوری بود که چه در فاو و چه در عملیات کربلای پنج، ما یک نقشه عملیات را داده بودیم خدمت حاج احمد آقا
[[page 356]]
[[column]]
و آقای انصاری و رویش هم شماره گذاری کرده بودیم. که مثلاً می گفتیم الان ما نقطه فلان هستیم. نقطه شماره سیزده هستیم. این نقطه شماره 13 داخل تلفن می گفتیم، آنها روی نقشه پیدا می کردند. یعنی می دانستند ما چقدر الان پیشروی کرده ایم، کجا هستیم. و مثلاً اتاق حاج سید احمد آقا یک نقشه ای بود، پیشروی و حوادث را با تلفن می گفتیم از روی نقشه می فهمیدند که ما کجا هستیم. و گزارشات دقیق چه در عملیات فاو و چه در کربلای پنج می رسید و ایشان گزارشات را خدمت امام می برد. و همان پیامی هم که امام برای فتح فاو دادند من واقعاً چون یادم هست اصلاً به اندازۀ ده لشکر قوت ایجاد کرد. چون هشتاد شبانهروز جنگ بادوام در فاو بود. هشتاد شبانهروز جنگ بود. و ارتباطی که ایشان داشتند، و تقویت ایشان،
[[column]]
[[column]]
من اینها را به این خاطر می گویم که یادداشت بکنید. بعضی ها می گفتند اصلاً امام نمی دانند در جنگ چه می گذرد. از جنگ امام مطلع نیستند. در حالیکه توسط حاج سید احمد آقا امام در جزئیات جنگ بودند و ما از امام تقاضای دعا می کردیم و می گفتیم اینجور شده. و امام واقعاً مثل اینکه شبها بیدار می ماندند. و در جریان جنگ بودند. بعضی ها و دشمنان می گفتند، امام اصلاً در جریان جنگ نیست. در حالیکه امام کاملاً توسط حاج احمد آقا در جریان جنگ قرار می گرفتند. و البته آقای هاشمی چون فرمانده جنگ بودند، گزارشات هم از طریق ایشان می رفت ولی ما یک ارتباط مستقیم هم داشتیم.
و باز در عملیات کربلای پنج عبور از شلمچه و رسیدن به نزدیک بصره، چند تا پیام
[[page 357]]
[[column]]
شفاهی بود آن هم عملیات بسیار سخت و پیچیده ای بود که به لطف خدا پیشروی بسیار بزرگی شد. منطقه بزرگی از شرق بصره به تصرف درآمد. چند تا پیام تلفنی حاج سید احمد آقا از قول امام به ما دادند و ما داخل بی سیمها پیامها را می گفتیم این پیامهایی که امام می فرمودند واقعاً روحیۀ بزرگی برای رزمندگان اسلام برای سپاهیها برای بسیجیها می آفرید.
واقعاً حاج سید احمد آقا برادر خیلی خوبی برای سپاهیها بودند. و سپاه را برادر خودشان و ما هم ایشان را بعنوان یک برادر میشناختیم و میشناسیم. و ایشان در تقویت سپاه پاسداران نقش بسیار مهمی را ایفاء کردند. اساس سپاه را امام بنیان گذاشتند، ولی در تقویت سپاه پاسداران و آن حکمی که حضرت امام در تشکیل نیروهای سهگانه سپاه پاسداران دادند، ایشان نقش بزرگی داشتند. تصمیم را امام می گرفتند و فرمان را امام صادر می کردند، وی این بزرگوار در حمایت از انقلاب، حمایت از سپاه
[[column]]
[[column]]
پاسداران، که حالا بعنوان بازوی انقلاب، بازوی امام است. یک روابط عاطفی و یک روابط صمیمی با برادرهای بسیجی و سپاهی داشتند. هر ملاقاتی که برای رزمندگان می خواستیم بگیریم، استقبال می کردند. فقط کافی بود ما زنگ می زدیم این پاسداران می خواهند بیایند، این رزمندگان این بسیجیان می خواهند بیایند.
مثلاً ما در عملیاتی که منجر به تصرف شهر حاج عمران شد، حاج عمران روبروی شهر پیرانشهر ما هست، یک برادر بسیجی به اسم جاویدی که فرمانده گردان بود، اهل جهرم فارس، یک هفته در محاصره بود و بعد از یک هفته محاصره را شکست. ما خواستیم برای ایشان وقت ملاقات بگیریم و حاج سید احمد آقا وقت ملاقات دادند و ما این بسیجی را خدمت امام بردیم و امام بزرگوارمان پیشانی این بسیجی را بوسید. خیلی برای ما عجیب بود. و این شهید جاویدی هم که بعداً به شهادت رسید، دست امام را بوسید و پیشانی امام را بوسید.
[[page 358]]
[[column]]
من می خواهم بگویم که حاج سید احمد آقا واقعاً یار پاسداران و بسیجیان، یار رزمندگان جبهه های نبرد بودند.
حاج سید احمد آقا داخل تلفن آنچنان به ما روحیه می دادند و می گفتند که حواستان باشد ما الان که قطعنامه را پذیرفته ایم چه می شود و واقعاً آن نظر امام را، آن فکر امام را به ما منتقل می کردند چون در آن اواخر جنگ هم، درست است که ما مناطقی را از دست داده بودیم ولی عراقیها که حمله کردند، چند روز طول نکشید که لشکرهای سپاه، عراقیها را شکست سختی دادند و آنها را به مرزهای بینالمللی رساندند و حتی خواستیم باز تعقیب بکنیم که دیگر امام اجازه ندادند.
من این را می خواهم بگویم که از اول جنگ تا آن روزهای آخر بدلیل اینکه از اوضاع جبهه ها گزارش دقیق می دادیم و ایشان نظر امام را منعکس می کردند، امام را ما حاضر در صحنه می دیدیم. و گزارشات آخرین ساعات جنگ را هم میدادیم تحویل حاج سید احمد آقا مثل اینکه در آخرین وضعیت جبهه های نبرد قرار می گرفت. و ایشان با یک هوشیاری بالا، با یک اخلاص بالا به امام گزارش می کردند، واقعاً می توانیم بگوییم که بسیجیها و سپاهیها یک برادر خوب و یک یار خوبی را از دست داده اند. ان شاءالله که خداوند سایه مقام معظم رهبری را بر سر ملت ما، بر سر بسیجیها، بر سر پاسداران مستدام بدارد.
[[column]]
[[column]]
واقعاً ایشان در موضع دفاع از مقام ولایت سنگ تمام گذاشتند. بعد از رحلت امام واقعاً امتحان بزرگی برای ایشان بود. من بعنوان یک سرباز ولی فقیه شهادت می دهم که حاج سید احمد آقا در حمایت از ولایت فقیه و اهداف امام صادقانه وفادار ماند و پرچم ولایت فقیه را زنده نگه داشت و به ولایت فقیه، ایشان اعتقاد کامل داشت. و بعد از رحلت امام ایشان امتحان خوبی پس داد. و موضع ایشان، دفاع جانانه از ولایت فقیه، دفاع جانانه از آرمانهای امام، از اهداف انقلاب، از اهداف امام، دفاع از مستضعفین، نه مستضعفین ایران، مستضعفین جهان بود. و این نشان دهندۀ روشنی فکر و اندیشۀ ایشان، اخلاص ایشان، وفاداری ایشان به امام بود.
یک صحنه از خانوادۀ شهدا بگویم. من خودم یک سری خانواده ها را بردم مرقد حضرت امام و بعد از ایشان خواستم که چند تای اینها را ببریم پیش ایشان. داخل همان اتاق کوچک خدمت ایشان رسیدیم. دو تا از این بچه ها رفتند روی زانوی ایشان نشستند. و شروع کردند با ایشان بازی کردن. ما رفتیم بچه ها را جدا کنیم، گفتند: نه، بگذارید بازی کنند. و یا آن پدر شهید که پیرمردی بود، ایشان پا شد و پدر شهید را بغل گرفت و بوسید. واقعاً ایشان نسبت به خانوادۀ شهدا، چه قدر عاطفی و صمیمانه برخورد میکرد. آن روز من اینها را برده بودم زیارت
[[page 359]]
[[column]]
مرقد امام، اتفاقاً ایشان هم آنجا بودند گفتم بیایید شما را هم ببینند. اینقدر نسبت به خانواده شهدا و بچههای شهدا ایشان صمیمی برخورد می کرد و اینقدر عاطفی مثل امام. واقعاً آن ذات پاک امام در وجود ایشان متجلی بود.
خدا بحق محمد و آل محمد با جدّ بزرگوارش ایشان را محشور کند. داغی به دل ما گذاشته شد. ولی این داغ را ما به حضرت امام زمان تسلیت می گوییم. ان شاءالله خداوند به حق محمد و آل محمد صبر عظیمی به مادر بزرگوار ایشان به همسر فداکار ایشان و علی الخصوص به فرزند ارشد و بسیجی ایشان، رزمنده دلاور حاج سید حسن، که ایشان هم از عزیزان رزمنده بسیجی در لشکر 17 علی بن ابیطالب بودند عنایت فرماید.
حاج حسن آقا در زمان جنگ اکثر اوقات
[[column]]
[[column]]
در جبهه ها بود و این موضوع را کسی شاید نمی داند. ولی ما می دانیم. و این افتخار برای امام و حاج احمد آقاست که فرزندشان را می فرستادند داخل جبهه های نبرد. آنهایی که می گفتند بچه های مسئولین در جبهه ها نیستند من شهادت می دهم که فرزند حاج سید احمد آقا، حاج سید حسن در جبهه های نبرد بودند. در آن خط مقدم. فرزند مقام معظم رهبری، هر دو نفرشان را من در جبهه ها می دیدم. فرزندان آقای هاشمی هم در جبهه های نبرد بودند ما اینها را برای مردم می گوییم که بعضی ها باور نمی کنند که احمد آقا، پسر جوانش را در جبهه های نبرد بفرستد. الان واقعاً مردم ما نمی دانند که این سید حسن که حالا جوان بیست و سه ساله است، چه رزمنده دلاوری هست که اینها واقعاً ناگفته است برای مردم ما.
[[column]]
[[page 360]]
[[column]]
[[column]]
حجةالاسلام والمسلمین سید هادی موسوی در گفتگو با حضور:
رحلت حاج احمد آقا همه آزادگان
جهان را داغدار کرد
حضور: تشکر میکنیم از اینکه وقت تان را در اختیار ما گذاشتید. پیش از مطرح کردن سئوالات، مصیبت ارتحال حضرت حاج سید احمد آقای خمینی را به جنابعالی، که از دوستان قدیمی ایشان بودید، تسلیت عرض می کنیم. در آغاز دربارۀ سابقۀ آشنایی تان با مرحوم حاج سید احمد آقا و اینکه از چه زمانی این آشنایی شروع شد سئوال می کنیم.
بسماللهالرحمنالرحیم. با عرض سلام خدمت شما و عرض تسلیت به مقام معظم رهبری و همه مسلمانان و مردم خوب ایران، بخصوص با تقدیم تسلیت به بیت شریف امام بزرگوار، چند کلمه ای دربارۀ خاطرات آشناییم با آن بزرگوار، برای گرامیداشت یاد و خاطرۀ او، عرض می کنم.
آغاز آشنایی ما با مرحوم حاج سید احمد آقا، اگر درست به یادم مانده باشد، در سال 1393 قمری در نجف اشرف بود. ایشان در آن سال، به دستور پدر بزرگوارشان، به
[[page 361]]
[[column]]
کسوت روحانیت درآمده بودند. مرحوم حاج احمد آقا می گفتند که در قم به دبیرستان می رفتند. پس از گرفتن دیپلم، امام به ایشان پیغام می دهند که به حوزۀ علمیه وارد شوند و درس دینی بخوانند، و مخارج زندگی ایشان را خود امام متکفل خواهند شد. آن مرحوم گفتند من امتثال حکم ایشان را وظیفۀ شرعی خود تلقی کردم و وارد حوزۀ علمیه شدم. و در سالی که آن بزرگوار به اتفاق همسرشان مشرف شده بودند به مکه مکرمه، در همان سال بنده نیز مشرف شده بودم و حامل پیامی از حضرت امام بودم، و چنانکه عرض کردم در همین سال بود که بنده با ایشان ملاقات کردم.
قبل از آشنایی با ایشان، بنده ارتباط صمیمانه ای با مرحوم اخوی ایشان، مرحوم آیة الله حاج آقا مصطفی داشتم. حاج آقا مصطفی در نجف استاد ما بودند. وقتی ما سطح را تمام کردیم، به خدمت ایشان آمدیم و به خواندن اصول پرداختیم در همان وقت
[[column]]
[[column]]
حضرت امام نیز درس فقه داشتند و کتاب «بیع» را تدریس می فرمودند. ما از محضر ایشان نیز استفاده می کردیم. بنده نزدیک به پنج سال به درس مرحوم حاج آقا مصطفی حاضر می شدم. متاسفانه شرکت در این جلسات همیشه برایم مقدور نبود به علت فعالیتهای سیاسی که داشتم نمی توانستم به طور مرتب در جلسات درس ایشان شرکت کنم. اما در همین اوان با حاج سید احمد آقا نزدیکتر شده بودیم، مخصوصاً سال 56 که مرحوم حاج آقا مصطفی به رحمت ایزدی پیوسته بودند. این اجمال شرح آشنایی بنده با ایشان بود.
حضور: خواهش می کنیم در مورد نقش حساس و خطیر مرحوم حاج سید احمد آقا به عنوان امین و مشاور دایم الحضور و یاور حضرت امام در ارادۀ بیت ایشان و ایجاد ارتباط با گروههای مبارز اسلامی داخل و خارج
[[page 362]]
[[column]]
کشور از آغاز نهضت تا پیروزی آن اگر مطلبی دارید بیان فرمایید.
دربارۀ مسئله اول می خواهم توضیح بیشتری بدهم. مرحوم حاج احمد آقا بعد از ارتحال مرحوم اخویشان، حاج سید مصطفی، رابط امام و انقلابیون، که خود مجموعه ای از گروههای مبارز ضد استعماری و ضد استکباری و ضد رژیم پهلوی و دیگر مبارزان ایرانی بود، به شمار می آمدند. ادارۀ بیت حضرت امام هم بر عهدۀ ایشان بود. و با اینکه ایشان در آن سالها هنوز بسیار جوان بودند و بسا که در کورۀ تجربیات چندان آبدیده نشده بودند، با این وصف در برخورد با مسائل و امور اجتماعی - سیاسی و حتی امور مذهبی و ارتباط با حوزۀ علمیه نجف و شخصیتهای سیاسی و مذهبی انصافاً بسیار مدبّرانه عمل
[[column]]
[[column]]
می کردند و شایستگی فوقالعاده ای از خود نشان می دادند. مخصوصاً که توجه کنید پدر بزرگوارشان شخصی تیزبین و دقیق بودند و هیچیک از امور سیاسی و اجتماعی انقلاب را سرسری نمی گرفتند و بی اهمیت تلقی نمی کردند.
قهراً نقش حاج احمد آقا به عنوان رابط امام با گروههای انقلابی بسیار حساس و دشوار بود. اما ایمان و تعهد و لیاقت ایشان چندان بود که امام فرمودند احمد مورد اعتماد من است. می دانید که آن بزرگوار در وصیت نامۀ خودشان نوشته اند من برای امام و مصالح کشور و انقلاب خیلی ها را از خود رنجاندم. ایشان واقعاً امین و امانتدار امام بودند. مثلاً هیچ گاه حاضر نشدند به خاطر رعایت مصلحت یا غرض خاصی مسئله ای را طوری مطرح کنند که امام مجبور شوند قدری از خود انعطاف نشان دهند. و این
[[page 363]]
[[column]]
نقش بسیار مهمی بود. خوب، شما می دانید رهبر انقلاب در مقامی بودند که میتوانستند با یک حکمی تحولی در جامعه به وجود آورند، یا تشکیلاتی را منحل کنند یا برپا دارند. و در این مواقع بسیار نادرند کسانی که مورد اعتماد رهبر کشوری انقلابی باشند که حکم او در همه جا نافذ است و از موقعیت خود سوءاستفاده نکنند.
کار بسیار حساس و مهم حاج احمد آقا این بود که اخبار و اطلاعات را به طور صحیح در اختیار رهبر قرار دهد. و این میسر نبود جز آنکه ایشان نهایت مراقبت را در مورد خبر و صلاحیت کسانی که مأمور آوردن آن بودند به عمل آورند. این کار مشکلات زیادی دربر داشت.
امام ایشان را مأمور تفحص در امور جاری انقلاب و صحت و سقم اخبار کشور قرار داده بودند، به طوری که همه کس پی به مأموریت ایشان نمی برد. حاج احمد آقا وظیفه داشتند توسط کسانی که آنان را آزموده بودند مطلبی را که امام خواسته بود پیگیری کنند، و در صورت لزوم اطلاعات دقیق کسب کنند و گزارش آن را خدمت امام بیاورند. و در مسائل بسیار مختلف بود، در عزل و نصبها، در مسائل اقتصادی، در مسائل فرهنگی مخصوصاً در ارتباط با کار بس عظیم و خطیر صدا و سیما در کشور. فی المثل رساندن اخبار و اطلاعات دقیق این دستگاه به رهبر انقلاب و نیز مشکلاتی که
این سازمان با آن روبرو بود - مثل بازی کردن بانوان در فیلمها یا پخش موسیقی از تلویزیون و رادیو و امثال آن، در شرایطی که بیشترین حساسیت در مورد مبانی فرهنگی و اسلامی جمهوری نوپای ایران وجود داشت - بویژه از سوی رهبر انقلاب - و این اطلاعات مبنای تصمیم گیریها قرار می گرفت، همۀ بار این مسئولیت سنگین بر دوش مرحوم حاج احمد آقا بود. در امور سیاسی کار از این هم مشکلتر بود. من یک نمونه عرض کنم: در نجف ما کارها را تقسیم کرده بودیم: کسانی مأمور ادارۀ بخش فارسی رادیو عراق بودند. کسانی هم به کار جمعآوری اطلاعات می پرداختند. کار عده ای دیگر ایجاد ارتباط با مسئولان و دست اندر کاران نظام حکومتی ایران بود، در ایران و خارج از ایران. گروهی هم وظیفۀ مطالعۀ کتب و مجلات و گوش دادن به رادیوهای بیگانه را داشتند. امام فرصت نمی کردند همۀ مجلات عربی را شخصاً مطالعه کنند. از این رو به بنده فرمودند که آنها را مطالعه و تلخیص کنم، و تیترهای مطالبی که مربوط به ایران و گروههای سیاسی مخالف بود، یا به مسائل استراتژیکی و جغرافیایی ایران اشاره داشت جمعآوری کنم، مخصوصاً به سرمقاله های مجلات و روزنامه ها توجه زیادی نشان می دادند. ما اینها را جمع آوری می کردیم و در اختیار حاج احمد آقا قرار می دادیم. و ایشان همۀ آنها را پس از بررسی دقیق، بر
[[page 364]]
[[column]]
حسب اهمیت مطالب دسته بندی می کردند و در اختیار امام می نهادند. ایشان همین مسئولیت را بعد از پیروزی انقلاب هم داشتند.
اتاقی که نامه های رسیده را در آنجا نگهداری می کردیم (اتاقی با عرض 3 متر و طول 3 متر) غالباً تا سقف آن پر از نامه بود. مقداری از آنها تقاضاهای شخصی بود. بعضی شکایات بود، بعضی طرح پیشنهادی بود، مقداری هم انتقاد و تشکر و تقدیر بود. امام فرموده بودند که اینها را کدبندی بکنیم، و همه در جایی نگه داری شود.
رسیدگی و نظارت بر این همه امور واقعاً
[[column]]
[[column]]
وظیفۀ سختی بود که ایشان برعهده گرفته بودند. افراد مختلف به ایشان رجوع می کردند و مسائل و گرفتاریهای گوناگونی – که بعضاً امور شخصی و خصوصی مربوط به خودِ مراجعه کننده بود - با ایشان مطرح می ساختند. کارشان سنگین و طولانی و خسته کننده بود. و چه بسا عارضه قلبی که باعث رحلت نابهنگام ایشان گردید بر اثر خستگی شدید و مصرف داروهای عصبی بوده است. ارتحال آن مرحوم مصیبت بزرگی بود و دل همه آزادگان و آزادیخواهان جهان را داغدار کرد. خدایش با انبیاء و اولیا محشور فرماید.
[[page 365]]