مجله کودک 462 صفحه 35

کد : 124916 | تاریخ : 20/09/1389

پیش ننهرعنا برگشت و دامن او را گرفت که: «یالاّ من دستهای گلبو را میخواهم. یالاّ من عطر دستهای گلبو را میخواهم.» ننهرعنا که حاضر بود همهی ابرهای آسمان گریه کنند، امّا یک قطرهی اشک از چشم گلرو نچکد، او را بوسید و گفت: «چی شده؟ باز هم بچّههای مردم را غصّه دادی و آنها هم به بازی راهت ندادهاند؟» گلرو گفت: «نه ننه، من دستهای خوشبوی گلبو را میخواهم.» ننهرعنا سر گلرو را روی سینهاش گذاشت و مثل آن وقتها که او یک بچّه قنداقی بود، تِپ و تِپ و تِپ به پشتش زد و گفت: «ننه به قربانت، خودت دو تا دست بلوری داری؛ دستهای گلبو را میخواهی چکار؟» گلرو اشک گونههایش را پاک کرد و گفت: «آخر دستهای گلبو، بوی گلاب میدهد.» ننهرعنا خندهاش گرفت. بعد بلند شد و گلرو را به صندوقخانه برد و از یک شیشهی کوچک، چند قطره گلاب روی دستهای او چکاند و گفت: «این گلاب سرجوش است ننهجان، عصارهی چند من گل، شده این شیشهی گلاب. حالا دستهای تو هم بوی گلاب میدهد.» بوی عطر گلاب، صندوقخانه را پر کرد... با هم قسمتی از قصه کتاب را خواندیم. قصه گلبو و گلرو توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به قیمت 340 تومان چاپ و منتشر شده و در دسترس شماست. ماهگرفتگی و خورشیدگرفتگی ماهگرفتگی یا «خسوف» هنگامی روی میدهد که کره ماه، بین زمین و خورشید قرار بگیرد. در این حالت، ماه جلوی نور خورشید را که به زمین میتابد، میگیرد. در خورشیدگرفتگی یا «کسوف»، سایه زمین بر روی ماه میافتد و ما آن را میبینیم.

[[page 35]]

انتهای پیام /*