مجله کودک 465 صفحه 37

کد : 125050 | تاریخ : 11/10/1389

که بالاخره کار خودش را می­کند. نادر دستش به گلدان روی میز خورد و آن را انداخت. آن هم گادانی که خاله مهین کادو آورده بود و مامان خیلی دوستش داشت. نادر: (( به خیر گذشت.)) درسته که به خیر گذشت، ولی اگر می­شکست چی؟ نادر: (( بیا آرام و با احتیاط بازی کنیم. من سه بار از تو برده­ام، ولی تو فقط یکبار.)) چقدر بد است که آدم را وسوسه می­کنند. دوباره شروع به بازی کردیم و ... داغ شدیم و .... این بار دست نادر به فنجانی خورد که در آن برایش چای آورده بودم. نادر: (( یک دقیقه ساکت باش ببینم چکار می­توانیم بکنیم. چسب دارید؟)) امین: (( دیدی چه شد؟ بفرما. تو که گفتی اتفاقی نمی­افتد. حالا چی جواب مامانم را بدهم؟ این­ها را خیلی دوست داشت. کادو خاله مهتاب بودند...)) نادر: (( آخ­آخ امین جان، ببین ساعت چند است. من دیرم شده، باید بروم.)) دیدید بچه­ها؟ چطور تا الان دیرش نبود؟ این قدر نامردی تا حالا از کسی ندیده بودم. آدم خوب است یک کاری را نکند، یا وقتی کار اشتباهی کرد مرد و مردانه پایش بایستد و ... بایستد و ... بابا این جور مواقع می­گفت؟ آهان، یادم آمد، آدم باید این جور مواقع مسئولیت پذیر باشد. ای بابا این حرف­ها را ولش کن. الان مامان این را ببیند غصه می­خورد. معطل نکردم. قلکم را شکستم و رفتم سر کوچه مغازه مش تقی. فنجان شکسته را نشانش دادم و از او پرسیدم که مثل آنها را دارد یا نه. یک سرویس فنجان نعلبکی را از پشت ویترین نشانم داد و گفت: (( همین یک دست را داریم.)) خود خودش بود عالی شد. اولین تصویر گرفته شده توسط سفینههای بدون سرنشین از فضا مربوط است به سال 1959. در این سال سفینه لونا 3 از نزدیکی ماه تصویر گرفت و به زمین ارسال کرد.

[[page 37]]

انتهای پیام /*