مجله کودک 467 صفحه 9

کد : 125110 | تاریخ : 25/10/1389

همهی مهمانان و خدمتکاران قصر، با صدای بلند اعلام کرد که او آزاد است و میتواند به سرِ کارش برگردد. همین که مراسم جشن تمام شد، چند نفر از نگهبانهای خزانه، که دزد جواهرات بودند، در گوشهای از قصر دور هم جمع شدند و با ترس و دلهره شروع به مشورت و چارهجویی کردند: حالا چه کار کنیم؟ چه خاکی به سرمان بریزیم؟ اگر پادشاهِ ما توانسته با کمی فکرکردن و با یک نگاهِ ساده، دزد کمربند جواهرنشان را پیدا کند، حتماً به همین آسانی میتواند مُشتِ ما را هم باز کند و آن وقت همه بدبختی میشویم. پس بیایید ما هم مثل آن خدمتکار جوان زرنگی کنیم وپیش از این که دستِ ما را رو کند، خودمان برویم و اقرار به گناه و عذرخواهی کنیم. بلکه شاه از گناه ما بگذرد و ما را ببخشد!» با این فکر، دزدان خزانه، چارهی کار خودشان را در اقرار به گناه و عذرخواهی دیدند و بهطور دستهجمعی پیش پادشاه رفتند و بعد از اعتراف به دزدیدن جواهر و عذرخواهی، تمام جواهرات ربوده شده را درست و سالم تحویل پادشاه دادند. پادشاه از کیفر و تنبیه آنها گذشت، اما چون در امانت خیانت کرده بودند، آنها را از کار برکنار و از قصر خود بیرون کرد و به جای این افراد، خدمتگزارانی صالح و درستکار را انتخاب کرد. و این ماجرا، در روزگار قباد، درس عبرتی برای همگان شد و دیگر هیچ کس به فکر دزدی یا خیانت نیفتاد. پایان شفق قطب شمال با رنگهای زیبا روی میدهد. ترکیب رنگهای این شفق به صورت پرتوهای سبز همراه باریکههایی از نور قرمز است که زمینه هردوی آنها سفید رنگ است.

[[page 9]]

انتهای پیام /*