مجله کودک 468 صفحه 15

کد : 125160 | تاریخ : 02/11/1389

همه چیز برای آقای گرگ خیلی خیلی عجیب بود. یک لحظه تصمیم گرفت، هر سه تا بزغاله را با یک حرکت توی دهانش بچپاند و لقمه چپ و راست کند و راحت شود، که حبه انگور پای آقای گرگ را محکم چسبید و گفت: «مامان... دَدَ، بَه بَه...» آقای گرگ برای این که حبه انگور را ساکت کند، او را بغل کرد و یکدفعه چشمش افتاد به شنگول و منگول که داشتند او را نگاه میکردند. آنها بدجوری به آقای گرگ نگاه میکردند و توی دل آقای گرگ داشت یک اتفاقاتی میافتاد که تا حالا فقط بعضی وقتها افتاده بود. شنگول همانطوری که به آقای گرگ نگاه میکرد، گفت: «بابا، مامان همیشه میگفت تو گم شدی؟ راست میگفت؟» منگول اجازه نداد آقای گرگ حرفی بزند و گفت: «بابا تو کجا گم شده بودی؟ راه رو بلد نبودی؟» آقای گرگ خیلی خیلی گیج شده بود. اتاق داشت کمکم دور سرش میچرخید که چشمش افتاد به قاب عکس روی دیوار و خشکش زد. شنگول «گوتلیب دایملر» یکی از اولین مخترعان خودرو است. او اولین موتورسیکلت خود را در سال 1885 قبل از اختراع خودرو ساخت. پسر او آنقدر با موتورسیکلت اختراعی پدر حرکت کرد تا عاقبت زین موتور آتش گرفت.

[[page 15]]

انتهای پیام /*