مجله کودک 471 صفحه 16

کد : 125293 | تاریخ : 23/01/1389

حالا شدت باران آنقدر زیاد شده بود، که لاکپشت پیر به سختی میتوانست خودش را روی آب نگه دارد. کشتی هم روی آب شناور شده بود و داشت از آنها دور و دور و دورتر میشد. لاکپشت پیر همانطوری که قلپ قلپ قلپ آب میخورد، داد زد: «بابا قبوله، قبوله، حالا میآی عروسی.» اما لاکی خانم گوشش بدهکار نبود و همچنان شرطهایش را میگفت و کشتی لحظه به لحظه از آنها دور تر میشد تا وقتی که آنها دیگر کشتی را ندیدند. چهل روز باران بارید و طوفان و آب همه چیز را روی زمین خراب کرد و از بین برد. بعد از چهل روز باران بند آمد و به فرمان خدا، زمین آبها را قورت داد و کشتی روی یک تپه ایستاد. بعد در کشتی باز شد و حیوانات توی کشتی جفت جفت در حالیکه با تعجب به زمین نگاه میکردند از کشتی پیاده شدند و همانطوری که پیاده میشدند چشمشان افتاد به لنگر کشتی که داشت از توی خاک بالا میآمد. مدتی بعد لاکپشت پیر و لاکیخانم در حالیکه لاکهایشان به دو سر لنگر کشتی چسبیده بود، از توی خاک بیرون آمدند. در حالیکه لاکی خانم همچنان درباره شرطهایش حرف میزد و لاکپشت پیر هم سر تکان میداد و پشت سر هم میگفت: «چشم، چشم، چشم.» پایان «بنز» محصول خود را در نمایشگاه سال 1889 میلادی پاریس عرضه کرد. در سال 1900 میلادی، بنز حدود 600 دستگاه خودرو تولید و عرضه کرد. نام «مرسدس» نیز همواره در کنار بنز میآید. مرسدس نام دختر «امیل ژلینک» بود که توانست خودروهای بنز را در آمریکا به فروش برساند.

[[page 16]]

انتهای پیام /*