مجله کودک 472 صفحه 34

کد : 125355 | تاریخ : 30/11/1389

را روی قالی ببافد. زمانی به این فکر افتاد که گُل توی گلدان خشکید. گلی که پدر آن را از شهر خریده بود و بیشتر از هر چیز دوستش داشت. گل، اول یک شاخهی سبز بود با چند غنچهی کوچک بالای آن، بعد یکی از غنچهها باز شد. گل سرخ قشنگی که غنچههای نیمهباز دورش را گرفته بودند. پدر هر روز که از صحرا برمیگشت، روی ایوان مینشست. گلدان را جلویش میگذاشت و به گل نگاه میکرد. بعد برادر صفورا، عراز، را صدا میکرد تا یک بیوک ریویرا مدل 1984 بیوک دهه 1990 میلادی بیوک رگال مدل 1988

[[page 34]]

انتهای پیام /*