مجله کودک 487 صفحه 8

کد : 125711 | تاریخ : 04/04/1390

قصّههای زندگی امام خمینی پشت شیشهی شکسته این قصه را خانم زهرا مصطفوی، دختر امام، تعریف میکند: در یکی از شبهای گرم تابستان، بعد از نماز مغرب و عشا، آقام به همراه مادرم در باغچهی حیاط خانه مشغول کاشتن گُل بودند. ما هم با بچههای همسایه توی اتاق بازی میکردیم. زیر پنجرهی بزرگ اتاق که رو به حیاط باز میشد، رختخوابهایمان چیده شده بود. ما روی رختخوابها میپریدیم و دوباره به پایین سُر میخوردیم و جستوخیز میکردیم. یکی از بچهها، خواهر کوچکترش را بلند کرد و محکم روی رختخواب نشاند. در این وقت پشت دخترک محکم به شیشهی پنجره خورد و شیشه با انگور قرمز بدون دانه، معمولاً زودتر سایر انگورها برداشت میشود.

[[page 8]]

انتهای پیام /*