نظام اجتماعی مورد نظر امام خمینی
قربانعلی پرماجم
میهمانان گرانقدر، دانشمندان مسلمان، خواهران و برادران عزیزم.
ابتدا اجازه بفرمایید از برگزارکنندگان این سمینار بزرگ، بویژه از مقامات سازمان بین المللی صلیب سرخ، و موسسه اندیشۀ اسلامی معاصر که سنگ بنای برگزاری این سمینار را بنا نهادند تا شخصیت شگفت انگیز امام خمینی، و تا حدودی جنبه های سیاسی زندگی وی را به بحث بگذارند، تشکر کنم.
برادران و خواهران گرامی، سخن گفتن در بارۀ امام خمینی، و قضاوت دربارۀ کسانی که روند تاریخ را دچار تحول ساخته اند، و قضاوت دربارۀ رویدادهای بسیار جالب که سرنوشت میلیونها انسان را در عصر خودشان و عصرهای آینده تحت تاثیر قرار داده است، بسیار مشکل است؛ آنها نه تنها خودشان را از تاریکی و گردش روزمرۀ این زندگی خسته کننده
[[page 37]]رهانیدند، بلکه جامعۀ خود را نیز تا اعلا درجۀ افتخار و عزت، رهبری کردند. عمق روح شخصیت برجستۀ افرادی نظیر امام خمینی ـ که بنیانگذار تکامل بسیار پر اهمیتی در روند توسعه و تکامل بود ـ اندیشۀ انسانی را از مراجعه به مورخینی که براحتی مبهوت بزرگی و تظاهر مصنوعی شخصیت خود می شوند، باز می دارد.
خواهران و برادران عزیز، من در مقامی نیستم که دربارۀ این شخصیت تاریخی معتبر اسلامی سخن بگویم، زیرا صحبت کردن از او، زمان بسیار زیاد می طلبد؛ اما در این فرصت به سهم خود دربارۀ دو جنبۀ اندیشۀ اجتماعی و سیاسی امام خمینی بحث خواهم کرد که اولین جنبه، احیای مذهب است؛ و دومی پیوند دادن سیاست به مذهب، و بیرون آوردن مذهب از انزواست. درستی و قابل درک بودن شخصیت و بینش اسلامی امام خمینی تا جایی است که تفاوتهای تحلیلی مختلف تحلیلگران را از ابعاد شخصیتی وی بسیار متنوع کرده است و آنها بیشتر سعی می کنند خود امام خمینی را درک کنند تا اینکه به مقام و اعتبار وی بیندیشند. با این وجود چاره ای نداریم تا دیدگاههای مختلف وی را در زمینه های سیاسی و اجتماعی، زندگی و فعالیتهایش مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.
دیدگاه آن دسته از غربیان و مسلمانانی که او را می شناسند، و آنهایی که او را به عنوان کسی که دارای بینش و جنبه های اجتماعی و سیاسی است، ملاقات کردند، با دیدگاه دیگر سیاستمداران فرق می کند. وی تصویر متمایزی از دولت و امور اجتماعی نشان داده است. امام خمینی فقه اسلامی را که قرنها مسکوت مانده بود، زنده کرد؛ او با در نظر گرفتن نظام مطلوب سیاسی و اجتماعی اسلام، رویکردی کاملاً متفاوت از دیگر حکام و دانشمندان اسلامی به حکومت داشت. دیدگاههای انقلابی وی
[[page 38]]در فقه اسلامی با دیدگاههای دیگران فرق داشت تا حدی که وی سعی نمود مفهوم فقه را کاربردی کرده و آن را در عملی ترین شکل خود، به کار بندد. وی حقیقتی را بنا نهاد که بر مبنای آن حقوق و مسئولیتهای اجتماعی در جامعه را در حالی که حقوق و مسئولیتهای فردی در اسلام مطرح است، نمی توان نادیده گرفت و به آن اهمیتی نداد. دانش فقه اسلامی وی به سبب ممارستش در درک ریشه های موضوعات اسلامی برای تاسیس عقلانیت در این موضوعات، و یافتن مبنای فلسفی آنها، و طبقه بندی و مقوله بندی آنها با معیارهای بسیار عملی و کاربردی، از مرز دیدگاههای سنتی نیز فراتر رفته بود. گرچه وی خود محصول آن حوزه های علمی و مکتبخانه های سنتی بود و برای آنها احترام بسیار قائل بود؛ اما قدمهای شجاعانه ای که وی برای تصحیح برخی تفکرات غلط اسلام سنتی برداشت، بسیار حائز اهمیت بود.
بنابراین، خواهران و برادران من، ما امام خمینی را به عنوان بزرگ حافظ دین، و پاس دارندۀ بنیادها و ارزشهای اسلامی در برابر طوفانهای عظیم گمراهیها می شناسیم. اما احیای مذهب جوانب دیگری نیز دارد که از اهمیت دو برابر برخوردار است. از این نظر امام خمینی(س) یک شخصیت بی همتا بود.
همیشه دو مفهوم متفاوت بوده است که علیه دین واقعی خدا تهدیدی بزرگ به شمار می آمده است؛ یکی از آنها تحصیلکردگان ساده نگری بودند که تصویر دین را مغشوش کرده اند و هنوز هم سعی می کنند به دنیا اثبات کنند که موفق به درک پیام خداوند ـ که حقیقت است، و چیزی غیر از حقیقت نیست، ـ شده اند. این یک رویکرد بسیار ساده انگارانه از سنتهایی است که اعتقادات ناب دینی محسوب می شود. آنها به نام دفاع
[[page 39]]از حقیقت ـ که در حیطۀ مسئولیت مسلمانان پرهیزکار قرار دارد ـ خودشان را محبوس کرده، و با روشهای تفسیری بعضاً صحیح، و غالباً غلط خود از پیام مطلوب خداوند برای بشر، هر کسی را که بتوانند به درد خود گرفتار می کنند.
ما می توانیم این پدیده را نوعی پارسایی در نظر بگیریم که بزرگترین نقش را در پاسخگویی به پرسشهای فراوان و مهم زندگی در افکار پویای افراد مستعد وجود دارد. بدانیم که این پرسشها آنها را یا به سمت بی دینی و یا به سمت نسخه های تحریف شده ای از اصل دین الهی هدایت می کند. ما گرچه این پدیده را به عنوان عامل عمده در مقابل پرورش و به بارنشینی اعتقادات دینی در جامعۀ مدرن نمی دانیم، اما به طور قطع این یکی از موانع عمده در راه یگانه پرستی واقعی است که فجایع بسیار زیادی را از بدو تاسیس جوامع دینی به بار آورده است.
تهدید جدی دیگر در مقابل دین الهی، توطئه های کسانی است که با تمام فشارهای شیطانی و سرمایه های مادی خود، دین را مانع بزرگی در برابر مطامع لذت پرستانه، حریصانه و استکباری خود می دانند؛ بنابراین، آنها سعی می کنند دین را ریشه کن کنند و اگر موفق به این کار نشوند، می کوشند چهره ای تحریف شده از آن ادیان را به جامعه و تاریخ معرفی کنند تا بتوانند به مطامع خود دست یابند، و در نتیجه گرایشهای دینی را ریشه کن کنند. پیروان متقی و پرهیزکار امام خمینی همیشه مستحکم در مقابل امیال این دو دسته از افراد ایستاده اند؛ آنها همواره شجاعانه از اساس توحید دفاع کرده و سعی کرده اند با هدف رسیدن به تکامل در جوامع دینی خود، به اصلاحات دست زده و گاهی مواقع نیز زندگی شان را در راه این هدف از دست داده اند. بنابر این، بدون شک امام خمینی
[[page 40]]یکی از پیشگامان نوزایی دینی و اصلاحات اجتماعی در تاریخ اسلام به شمار می آید؛ و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران قطعاً مهمترین ثمرۀ آرمان روشنفکران و تلاشهای جهادی آنها در زمینۀ احیای دین و مبارزات اجتماعی بوده است.
برادران و خواهران من، امام خمینی تمام عمر خود را صرف تلاش برای ابلاغ اصول و ارزشهای اسلامی به جهان کرده است. آینده، تاثیر عظیم این بندۀ متواضع خدا را ـ که تاریخ خاص خودش را دارد ـ عیان خواهد کرد. نظام مطلوبی که امام خمینی سعی کرد بین مردم جا بیندازد، نظامی است که اسلام را از تخریب تحمیلی و تحریف نجات می دهد، و دوباره آن را احیا می کند؛ در واقع اسلام از راه اصلی خود؛ خواسته های حقیقی الهی که پیامبر اکرم برای تحقق آنها قیام کرد، و قرآن مجید نیز برای تکمیل و تحقق بخشیدن به آنها نازل شده است، سرچشمه گرفته است. این نظام باید معرف دین باشد و به آن اعتبار و کمال جدید ببخشد. امام خمینی از همان آغاز نهضت افتخارآمیز خود، رسالت پیامبری را پی گرفت. آرزوهای اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی، و مسلمانانی که در خارج از ایران زندگی می کردند، زیاد نبود، و امام خمینی این رهبر بزرگ در هر جا که سخنرانی می کرد، این سه هدف را به اطلاع مردم می رساند: 1. سربلندی و معرفی اسلام؛ 2. عزت و عظمت مسلمانان؛ و 3. احیا و بازیابی دین.
برادران و خواهران عزیز، یکی دیگر از ویژگیهای بارز اندیشۀ سیاسی و اجتماعی امام خمینی پرهیز از جدا سازی دین از سیاست بود که سالها بعضی از دانشمندان مسلمان، و استعمارگران تبلیغ می کردند. ادعا می شد که زبان دین، زبان زور است، و هر بحثی که به نام حق صورت گیرد غیر
[[page 41]]دینی است، و هیچ جایی برای حقوق سیاسی مردم در اسلام وجود ندارد؛ اما امام خمینی ایدۀ جدیدی آورد و آن را وارد فرهنگ اندیشۀ سیاسی کرد و اعلام کرد که اسلام، دین فرایض است و شامل انواع حقوق بوده و حقوق سیاسی نیز یکی از این حقوق است. او به این نتیجه رسید که نظریه جدایی دین از سیاست در دراز مدت، اسلام را به دینی منفعل که هیچ تاثیر عملی در زندگی روزانۀ بشر نخواهد داشت، تبدیل می کند؛ به همین دلیل اغلب به مسلمانان، بویژه آن دسته از فقها و طلاب جوان مسلمان که علوم اسلامی را فرا می گیرند هشدار می داد و آنها را از اینکه بر اساس تبلیغات دروغین ـ که دین اسلام را یک امر فردی و محدود به جنبۀ عبادی بشر می دانند ـ خودشان را از هرگونه جوانب سیاسی و اجتماعی مورد انتظار زندگی بشری دور نگه دارند، برحذر می دارد. امام خمینی معتقد است اسلام را نمی توان از سیاست جدا کرد؛ زیرا از زمان پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ آن حضرت بر سازماندهی حکومت اصرار می ورزد تا مردم را رهبری کند. امام خمینی نیز اعلام می کند که احکام سیاسی اسلام از احکام عبادی آن بیشتر است؛ اسلام بدون سیاست ناقص است و اسلام تنها به عبادات محدود نمی شود.
اگر فرموده های امام خمینی را قبول داشته باشیم، و باور داشته باشیم که اسلام دین کامل و فراگیری است، اسلام مانند کالبدی خواهد بود که سیاست، روح آن به شمار می آید، و چنانچه آن را از بدن جدا کنید، پیکری بدون روح خواهد بود. بنابراین ولایت، حکومت و یا حکومت اسلامی بخش اصلی و روح کالبد اسلام است. از دیگر سو ما معتقد هستیم، شریعت اسلامی و احکام آن، متعلق به زمان و مکان خاصی نیست و اسلام یک دین غیر قابل تجزیه است، بنابر این، ما نمی توانیم
[[page 42]]احکام سیاسی و اجتماعی اسلام را نادیده بگیریم.
خواهران و برادران گرامی، ما باید در کنار ضرورتی که برای تشکیل حکومت اسلامی یا دولت اسلامی در جامعه وجود دارد، به رابطۀ حکومت با مردم، و اهمیتی که آنها در این حکومت دارند، بیندیشیم و آن را مد نظر داشته باشیم. امروز اگر به فرهنگ اندیشۀ سیاسی مردم بنگریم، متوجه می شویم که آنها معتقدند حقانیت حکومت در کشورهای دموکراتیک از قدرت بر می خیزد؛ و یا از هر دوی این نیروها و یا ترکیب آنها با نیروهای دیگر هر نوع قدرتی را می توان نتیجه گرفت. اجازه بفرمایید قبل از پرداختن به این دو، یعنی قدرت و حقانیت حکومت، و مقایسه آن با حکومتهای دموکراتیک فعلی، مقدمه ای را بیان کنم. عقلانیت تئوریکی و سیاسی، مستلزم هر نظام حکومتی است که بر مبنای دو اصل مهم قدرت و حقانیت بنا شده است. هر حکومت فاقد قدرت، ناکارآمد و بی خاصیت خواهد بود و حکومت بدون اقتدار نیز یک حکومت منفعل خواهد بود. بر اساس عقلانیت تئوریکی، یک حکومت باید صاحب قدرت باشد تا بتواند در جامعه نظم برقرار کند، و این قدرت نیز باید مبنای قانونی داشته باشد تا بتواند استقرار عدالت را تسهیل بخشد. هیچ حکومتی تا زمانی که قدرت نداشته باشد نمی تواند استقرار یافته، و سیاستهای خود را نظام مند کند.
برخورداری از قدرت نه تنها برای تشکیل حکومت، نیاز اساسی به شمار می آید، بلکه برای تداوم کار حکومت نیز حیاتی خواهد بود. براساس عقلانیت سیاسی، تنها یک نظام عادل می تواند از اقتدار و مبنای قانونی برخوردار باشد. عقل یا منطق اقتضا می کند که هر نظام حکومتی را که شخصیت حقوقی، و یا اقتدار نداشته باشد، نباید یک حکومت قانونی
[[page 43]]شمرد؛ و هر نوع کنترل و نظارت غیر قانونی، ستم و بی عدالتی محسوب می شود. بنابر این، قدرت و اقتدار دو اصل هر نوع حکومتی به شمار می آیند. اعتقاد بر این است که در بیشتر کشورهای فعلی با حکومت دموکراتیک، چنانچه حکومت بتواند خواستۀ مردم را برآورده کند و چنانچه بتواند از آرای مردمی برخوردار باشد، در آن صورت، آن حکومت دارای قدرت بوده و این قدرت بر مبنای اقتدار حکومتی خواهد بود؛ اما در برخی از کشورها عقیده بر این است که گاهی اوقات جدای از میل و ارادۀ مردم، این ارادۀ پادشاهان است که مبنای اقتدار قرار می گیرد.
اما خواهران و برادران عزیز، زمانی که امام خمینی واژۀ جدید را وارد قاموس اندیشه اسلامی کرد، بارها به این نوع اقتدار جواب منفی داد و گفت که عنصر دیگری برای اقتدار وجود دارد و آن هم ارادۀ خداوندی است و چنانچه شما حتی در ممالک اسلامی به سر می برید، اگر رای مردم را نیز با خود همراه کرده باشید، و قدرت را نیز در دست گرفته باشید، چنانچه احکام شریعت را به جا نیاورده باشید، حکومت شما غیر قانونی خواهد بود. گرچه قدرت هم داشته باشید؛ و گرچه توانسته باشید مردم را نیز با خود همراه کنید. این هرگز به منزلۀ آن نیست که اراده و یا خواست مردم اهمیتی ندارد؛ منظور ما این است که ارادۀ خداوند قادر و متعال، معیار احراز حقانیت و اقتدار برای یک حکومت است. اما برای به اجرا گذاشتن این حقانیت و اجرای احکام شریعت، ما نیازمند به قدرت و حمایت کامل مردمی خواهیم بود؛ و به همین دلیل بود که امام خمینی بیشترین اهمیت و اعتبار را به مردم و ارادۀ آنها می داد.
در یک نظام حکومتی اسلامی، دولت از حمایت مردمی ـ که منبع
[[page 44]]قدرت و ارادۀ خداوند اساس حقانیت آن است ـ برخوردار است. به همین نحو است که امام معتقد است: این نظام عقلی حکومت اسلامی دو قطب دارد که هم از حمایت مردمی به عنوان منبع قدرت برخوردار است، و هم تاییدات فرامین الهی اساس حقانیتش می باشد. حکومت اسلامی با آنچه در موضوعهای بنیادی از آن با نام حکومت دموکراتیک یاد می کنند، فرق دارد. تمام حکومتهای مردم سالار تا حدودی از حمایت مردمی برخوردار هستند؛ و خواست مردم اساس تشکیل حکومت آنها را تشکیل می دهد؛ اما آنها فاقد یک منبع تایید کنندۀ مشروعیت هستند.
امام خمینی با بیان اینکه حکومت اسلامی خودمحور نیست، دربارۀ طبیعت حکومت اسلامی اظهار نظر کرده است. این نوع حکومت مشروط است نه به این معنی که یک اقلیتی در مقابل دیدگان یک اکثریت دربارۀ کوچکترین موضوعات تصمیم بگیرند؛ بلکه این امر منوط به نظام و مقرراتی است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم، و مجموعاً به عنوان حاکمیت اسلامی از آن نام برده می شود. بنابر این، حکومت اسلامی از زیر مجموعه های فرمان الهی دربارۀ مردم است.
خواهران و برادران گرامی، تا آنجایی که بتوانم سخنانم را خلاصه کنم، به عرض می رسانم که این نظام اجتماعی با رهبری یک فقیه جامع الشرایط (ولی فقیه) به کار خود ادامه می دهد تا جامعه را از هر نوع انحراف و انحطاط کنترل، و بر آن نظارت نماید. ایمان و دین از جمله پایه های این جامعه به شمار آمده، و حاکمان مقید و موظف هستند تا مردم را صرف نظر از نژاد، قومیت و دیگر عوامل در یک وضعیت متعادل بین این دو حفظ کنند. امام خمینی به یک نظام اجتماعی سالم معتقد بود؛انسان اساس این جامعه است و حفظ عزت و احترام وی اساس
[[page 45]]انقلاب اجتماعی است. امام معتقد است که در این نظام، ما باید به مردم، صرف نظر از موقعیت و گروهشان اعتماد داشته باشیم؛ زیرا در برابر چشمان نظاره گر آنها قرار داریم؛ در غیر این صورت آن نظام اجتماعی فایده ای نخواهد داشت. اندیشۀ امام خمینی از مکتب دینی نشات می گرفت، بنابراین، انتظار می رفت در جامعۀ ایران نظام مطلوب به حکمیت خدا، و سپس پیامبران، امامان معصوم و فقها تعلق داشته باشد؛ و نتیجه چنین نظامی این خواهد بود که دین بر تمام موضوعات و امورات اجتماعی برتری داشته باشد؛ و این امر را می توان در سایۀ جمهوریت ـ که حقانیت خودش را از خدا و مردم کسب می کند ـ در جامعه برقرار کرد.
این مذهب بویژه فقه آن را فقها پایه گذاری کرده اند، و با استفاده از اجتهاد یا تعقل قانونی، و بر حسب شرایط زمان و مکان مورد استفاده قرار می گیرد؛ در نتیجه، این دین قادر خواهد بود بهترین راه حل را برای مشکلات مختلف اجتماعی پیدا کند. در نظام اجتماعی ای که حضرت امام خمینی(س) آن را پایه گذاری کرد، هیچ گونه ظلم از طرف مردم مستکبر به مردم مستضعف وجود ندارد، وظیفۀ تک تک مردم جامعه و فقهای اعلام آن جامعه است تا عدالت را در میان مردم برقرار کنند، و فقر را از جامعه برچینند، و با نظارت دقیق و بدون تبعیض بر اقتصاد و توزیع سرمایۀ کشور، فاصلۀ میان فقیر و غنی را کاهش دهند. یکی از مهمترین جنبه های اجتماعی عقاید امام خمینی زندگی کردن وی به سبک ساده بود؛ او مخالف با زندگی کردن به سبک پادشاهان بود که در نتیجه، فراموش کردن افراد ضعیف و طبقۀ فقیر جامعه را در پی خواهد داشت. امام خمینی در قبل و بعد از انقلاب به یک شیوۀ متعادل زندگی می کرد، غذاهای ساده می خورد، بر کف اتاق می خوابید که این خود از پدیده های
[[page 46]]نادر در میان رهبران جهان می باشد، و به جهانیان نشان داد که در نظام مطلوب در جامعۀ ایران هرگونه تبعیض مردود است.
[[page 47]]
[[page 48]]