مجله کودک 491 صفحه 33

کد : 126136 | تاریخ : 01/05/1390

مثل دختر گلها فریبا کلهر وقتی پدر و مادرم تصمیم گرفتند از هم جدا بشوند، به اولین تفاهم زندگیشان رسیدند. دومین تفاهمشان هم این بود که هیچیک مرا نمیخواستند؛ به بیان آبرومندانهتر، نمیتوانستند از من نگهداری کنند. پدرم کارگردان سینما بود. کارش این بود که بهترین محل را برای گذاشتن دوربین فیلمبرداری انتخاب کند و بعد به فیلمبردار بگوید: «شروع...»؛ یا پشت سر هم به هنرپیشهها بگوید: «سعی کن بری تو نقش.» مادرم هم زن خونسردی بود که واقعاً هیچ کاری از دستش برنمیآمد جز این که آههای عمیق بکشد و برای خودش دلسوزی بکند. روز اولی که مرا به پرورشگاه بردند، نُه سالم بود. هِقهِق گریه میکردم و برای اینکه دل همه را بسوزانم، وانمود میکردم که نَفَسم دارد بند میآید؛ یا ساکت و بهتزده به یک جا خیره میشدم تا همه فکر کنند که تعادل روانیام را از دست دادهام. چه کار کنم؛ نُه سال که بیشتر نداشتم؟! همان روز، مرا میان بچههایی بردند که بویِ اسفناج مانده میدادند. اولین کاری که در پرورشگاه کردم؛ این بود که برای دختری که با بیشرمی خیره نگاهم میکرد، زبانم را تا ته درآوردم. دومین کارم هم این بود که به دختری که بسیار زیبا بود، با بیشرمی خیره شدم. همان وقت که این دختر را دیدم، اسم مناسبی برایش پیدا کردم: «دختر گلها». گل کلم گل کلم به همراه اعضای دیگر خانواده کلم، یعنی کلم بروکلی و کلمپیچ، برگهای خوراکی هستند که سبزینه ندارند. گلکلم دارای موادی است که از ابتلا به سرطان جلوگیری میکند. این مواد آنزیمهای فعالکننده سرطان را در بدن متوقف میکنند.

[[page 33]]

انتهای پیام /*