فصل پنجم : تبعید امام به نجف

زیارت مراجع و بزرگان

کد : 126378 | تاریخ : 16/08/1395

‏در یکی دیگر از اعیاد اسلامی، در نجف همراه دوستانِ طلبه مدرسه آیت‌الله بروجردی، ‏‎ ‎‏به منظور تبریک عید به دیدن مراجع تقلید، از جمله آیت‌الله سید محمود شاهرودی ‏‎ ‎‏رفتیم. هنگام ورود به دلیل دوستی و رفاقت با فرزندان ایشان، من پیش‌قدم گشته و ‏‎ ‎
‎[[page 174]]‎‏زودتر از دوستان وارد منزل شدم، سراسر مجلس عالمان بزرگی حضور داشتند، هنگام ‏‎ ‎‏معانقه با آیت‌الله شاهرودی، به جای: «‏‏الحمدللهالذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی ‏‎ ‎‏امیرالمومنین‏‏»، گفتم: «‏‏اللهم لک...‏‏».‏

‏ناگهان مجلس مانند بمب ترکید، دچار شگفتی شدم که چرا این طور شد؟ در حالی ‏‎ ‎‏که به حاضران چشم دوخته بودم، منتظر ماندم که مجلس ساکت شود، پس از جلوس و ‏‎ ‎‏سکوت مجلس، تازه فهمیدم که چه دسته گلی آب داده‌ام. آن روز دسته گل من حسابی ‏‎ ‎‏مجلس را گرم کرد، پس از دیدار با آقای شاهرودی، دوستان پیشنهاد دیدن آیت‌الله ‏‏سید ‏‎ ‎‏عبدالله شیرازی‏‏ را دادند، این بار دیگر به عمد مرا جلو انداختند. من هم تسلیم شدم و ‏‎ ‎‏پیش از همه وارد منزل و اتاق شدم. عالمان و شخصیت‌های علمی نشسته بودند، من ‏‎ ‎‏هم به منظور معانقه و عرض ادب به سراغ صاحب بیت، یعنی آقای شیرازی رفتم. ‏‎ ‎‏اشکال کار این‌جا بود، که تا آن روز ایشان را ندیده بودم، مجلس را بررسی کردم، تا‏‎ ‎‏ایشان را بشناسم، سمت چپ مجلس آقایی خوش سیما و جذاب پتویی روی پاهایش ‏‎ ‎‏کشیده، و با وقار و نورانی نشسته بود، جلو رفته و با این بزرگوار معانقه کردم، باز اتاق ‏‎ ‎‏منفجر شد، در میان خنده دوستان و حاضران گم شده بودم، اما این بار همرنگ جماعت ‏‎ ‎‏شدم و همراه آنان خندیدم! بدون این که بدانم چرا باید بخندم! خنده‌ها که تمام شد، ‏‎ ‎‏تازه فهمیدم که اشتباه کرده‌ام و آقای شیرازی فرد دیگری است. آن بزرگواری که ‏‎ ‎‏خدمت او رسیده بودم، آیت‌الله ‏‏سلطان الواعظین شیرازی‏‏ بوده است. در هر حال آیت‌الله ‏‎ ‎‏شیرازی و آقایان دیگر را در این بیت شریف زیارت کرده و از حضورشان بهره بردیم.‏

‎[[page 175]]‎

انتهای پیام /*