فصل پنجم : تبعید امام به نجف

پیاده روی به کربلا در خدمت حاج آقا مصطفی

کد : 126383 | تاریخ : 16/08/1395

‏در عراق سنت است، که در برخی از ایام سال، مانند عید غدیر و عرفه، مردم از اطراف ‏‎ ‎‏به زیارت ویژه مرقد امام حسین علیه السلام در کربلا رسیده و کسب فیض می‌کنند. از آن ‏‎ ‎‏زیباتر، مراسم پذیرایی و استقبال از زائران پیاده، از سوی ساکنان روستاها و شهرهای ‏‎ ‎‏مسیر است. چندین سفر در معیت آیت‌الله مصطفی خمینی، از نجف حرکت کرده و ‏‎ ‎‏پیاده به سوی کربلا رفتیم. گاهی سه یا چهار روز، نزدیک به بیست فرسخ در راه بودیم. ‏‎ ‎‏به دلیل آفتاب تغییر مسیر داده، و از کنار دجله و فرات و در میان نخلستان‌ها ـ که واقعا‏‎ ‎‏تماشایی بود ـ همراه دوستانی چون: آقایان ‏‏اسلامی‏‏، ‏‏علیان‏‏، احسانی، کیانی، ‏‏حلیمی ‏‎ ‎‏کاشانی‏‏، و در یکی از سفرها، آقایان مجتبی قائمی، حاج آقا‏‏نصرالله شاه آبادی‏‏ و ‏‎ ‎‏رضوانی‏‏ ـ که در حال حاضر پیش‌نماز ‏‏مسجد حاج سید عزیزالله‏‏ هستند ـ ادامه دادیم.‏

‏حاج آقا مصطفی خمینی، با پای برهنه و حتی بدون جوراب حرکت می‌کرد. ایشان ‏‎ ‎‏از هر کس که صدایی داشت، می‌خواست که اشعاری را درباره مقام و عظمت امام ‏‎ ‎‏حسین علیه السلام بخواند. با شنیدن اشعار ولایی ایشان به گونه‌ای دگرگون می‌شدند که از شدت گریه، شانه‌اش بالا و پایین در حرکت بود. حاج آقا مصطفی خمینی، همیشه یک ‏‏دیوان کمپانی‏‏ همراه داشت. کنار دجله و فرات ـ که نزدیک کربلا بود ـ به اسم کوچک ‏‎ ‎‏مرا صدا زد، تا بخشی از آن را بخوانم. به محض این‌که اشعار مرحوم ‏‏کمپانی‏‏ را‏‎ ‎‏می‌خواندم، ایشان مثل کسی که بغضش ترکیده باشد سخت می‌گریست. چند کیلومتری من زمزمه می‌کردم، و دوستان، به خصوص حاج آقا مصطفی گریه می‌کردند. ناگهان یکی از دوستان چشمش به گنبد مطهر حضرت امام حسین علیه السلام افتاد، و آن‌گاه موج شوق و گریه در میان جمع برخاست. به راستی حالات معنوی ویژه‌ای داشتیم. پاهای ما همه برهنه و تاول زده و خون‌آلود بود، و خسته و تشنه زیر برق آفتاب سوزان، پرچمی سرخ به رنگ خون، ما را به حال و هوای کربلا و ظهر عاشورا می‌برد. گریه به حدی بالا می‌گرفت، که همگی نشسته و دیگر توان رفتن در ما نمانده بود. گفتنی است که ‏‎ ‎
‎[[page 183]]‎‏اهالی روستاها و شهرهای مسیر کربلا، همه حاج آقا مصطفی خمینی را شناخته و ‏‎ ‎‏می‌دانستند که او فرزند آقای خمینی است.‏

‎[[page 184]]‎

انتهای پیام /*