فصل پنجم : تبعید امام به نجف

سفر سوم به نجف

کد : 126391 | تاریخ : 16/08/1395

‏به ایران که بازگشتم واپسین روزهای سال 45 بود. بعد از مدتی، خبر رسید که آیت الله ‏‎ ‎‏منتظری، برای دیدار آقای خمینی، و همچنین انجام کارهایی عازم نجف شده و بنده نیز ‏‎ ‎
‎[[page 192]]‎‏باید همراه ایشان باشم. در این سفر به شکلی خاص عازم عراق شدم، از قم تا آبادان ‏‎ ‎‏جداگانه حرکت کردیم، یعنی آیت الله منتظری از طریق دیگری به آبادان رفت و در ‏‎ ‎‏مسجدی کنار شهر ـ که پیش‌نماز آن شخصی به نام آقای رحیمی بود ـ ساکن شد. ‏‎ ‎‏چون ایشان تازه از زندان آزاد شده بود، و مرکز شهر، مرکز رفت و آمد روحانیون و ‏‎ ‎‏طلاب و ساواک بود، از این رو ایشان ترجیح داد که در شهر آفتابی نشود. مدرسه آیت ‏‎ ‎‏الله قائمی هم به دلیل پاتوق بودن طلاب، و مکان پخش خبر ورود ایشان و دستگیری ‏‎ ‎‏مجدد مکان مناسبی نبود.‏

‏من به تنهایی عازم آبادان شدم، و در آبادان به یکدیگر ملحق شدیم. مانند همیشه، ‏‎ ‎‏آیت الله قائمی ترتیب خروج ما از ایران را داد و ما را به قاچاق‌برها سپرد و ‏‎ ‎‏سفارش‌های لازم را نمود. ما حرکت کردیم و شبی در نخلستان ماندیم، از آن جا با‏‎ ‎‏قایق از آب گذشتیم و وارد بصره شدیم. وارد بصره که شدیم، به گاراژی رفتیم و ‏‎ ‎‏ماشینی را گرفتیم، که به طرف بغداد حرکت کنیم، هر کدام یک کارت شناسایی صادره ‏‎ ‎‏از حوزه نجف داشتیم. ناگفته نماند که پیش از سفر، عکسی را به حوزه نجف ‏‎ ‎‏فرستادیم، که ما از طلاب ساکن در نجف هستیم، بدین سان کارتی برای ما صادر کرده ‏‎ ‎‏بودند، از این رو مشکل کارت ‌شناسایی نداشتیم.‏

‏وقتی شرطه وارد اتوبوس ما شد و گفت: جیب هویه، بی‌درنگ کارت شناسایی را‏‎ ‎‏درآورده و به او نشان دادیم. اما به دلیل اضطراب و دستپاچگی، وقتی کارتم را از جیبم ‏‎ ‎‏درآوردم، سر و ته گرفته بودم. شرطه هم آن قدر گیج بود، که نگفت این عکس را‏‎ ‎‏برگردان، تا با قیافه‌ات مطابقت کنم، نگاهی سطحی و گذرا به کارت انداخت و رفت، ‏‎ ‎‏ماشین حرکت کرد. چون ماشین یک سره به قصد نجف حرکت نکرده بود، ما در یکی ‏‎ ‎‏از شهرهای بین راه پیاده شدیم، پس از صرف نهار به قصد نجف ماشین دیگری ‏‎ ‎‏گرفتیم. هنگام ورود به نجف، آقای منتظری گفتند: نخست به حرم مشرف شویم، اما‏‎ ‎‏پیش از تشرف به حرم حضرت علی علیه السلام، به حمام عمومی رفتیم، چون در میان راه خسته و خاک آلود شده بودیم. یک ساعت و نیمی در حمام حسابی رفع خستگی ‏‎ ‎
‎[[page 193]]‎‏کردیم، سپس بیرون آمدیم تا لباس بپوشیم. در این هنگام، چند تن از طلاب ایرانی وارد ‏‎ ‎‏رختکن حمام شده بودند، آنان کمی صبر کردند تا ما لباس‌های خود را پوشیدیم، سپس ‏‎ ‎‏برای معانقه و دست‌بوسیِ حضرت آیت الله منتظری جلو آمدند. از حمام عمومی نجف ‏‎ ‎‏که بیرون آمدیم، دیدیم گروهی نیز بیرون از گرمابه منتظر و مشتاق دیدن آیت الله ‏‎ ‎‏منتظری هستند. آنان پس از شنیدن خبر ورود آیت الله منتظری به نجف، به استقبال ‏‎ ‎‏ایشان آمده بودند. از درب حمام، تا مدرسه آیت الله بروجردی، که فاصله بسیاری بود، ‏‎ ‎‏ایشان را مشایعت کردند. دسته‌ای هم در بین راه به استقبال‌کنندگان پیوستند و شمار ‏‎ ‎‏آنان به سی تن رسید.‏

‏نخست به حرم حضرت امیر مشرف شده و سپس به مدرسه بروجردی رفته و وارد ‏‎ ‎‏حجره یکی از طلاب ایرانی شدیم، سپس هر شب یکی از طلاب، آقای منتظری را به ‏‎ ‎‏حجره خود دعوت می‌کرد. طلاب مقیم و ساکن در مدرسه آیت الله بروجردی، آقایان: ‏‎ ‎‏علیان‏‏، فرزندان شیخ ‏‏عباسعلی اسلامی‏‏، موسس جامعه تعلیمات اسلامی، فرقانی، کیانی، مشکینی، ‏‏عمید زنجانی‏‏، ‏‏امینی نجف‌آبادی‏‏ و بسیاری از کسان دیگری بودند که اکنون یادم نیست.‏

‏در واقع چنین حضوری سبب شده بود که مدرسه آیت الله بروجردی به مرکزیت ‏‎ ‎‏انقلابیون تبدیل شود. روز اول ورود برای دیدار سپری شد، و فردای آن روز کارمان ‏‎ ‎‏شروع شد. آقای منتظری مایل بودند، وقتی که من این طرف و آن طرف دنبال کارها‏‎ ‎‏هستم، بدون ایشان و تنها باشم.‏

‎[[page 194]]‎

انتهای پیام /*