فصل پنجم : تبعید امام به نجف

چند درخواست از دکتر صادقی

کد : 126396 | تاریخ : 16/08/1395

‏در هنگام پایان ماموریت‌هایی که در عراق داشتم، از آقای دکتر صادقی استمداد طلبیده ‏‎ ‎‏و به ایشان عرض کردم: آقای دکتر، شما در تهران از پیشکسوتان ضد رژیم شاهی ‏‎ ‎‏بودید، افزون بر آن از اساتید بزرگ دانشگاه و برخوردار از علاقه و عنایت دانشجویان ‏‎ ‎‏بودید. حال اگر برایتان ممکن است ما را با افراد مورد اعتماد خود در ایران آشنا کنید، ‏‎ ‎‏تا بتوانیم از وجود آنان به عنوان کمک، یا مشورت در مسیر مبارزه بهره ببریم.‏

‏یکی، دو تا پیشنهاد دیگر هم به ایشان دادم، یکی درباره چاپخانه‌هایی که صاحبان ‏‎ ‎‏آن مورد اعتماد باشند، و دیگر معرفی گروه‌های مبارزی که در ایران بوده و آنان طراح ‏‎ ‎‏برخی فعالیت‌های مسلحانه هستند و سوم این که کسی را معرفی کنید به عنوان یک ‏‎ ‎‏پشتوانه مالی، ما را در مسیر مبارزه همراهی کند، آقای دکتر فرمود: روزهای آخر، که ‏‎ ‎‏خواستید به ایران بروید، به طور خصوصی نزد من بیایید، تا در این باره راهنمایی‌هایی ‏‎ ‎‏خدمت‌تان عرض کنم. آن روز گذشت، تا این که ما برای آمدن به ایران مصمم شدیم. ‏‎ ‎‏به منظور خداحافظی خصوصی خدمت آیت الله خمینی رسیدیم، و سپس خدمت آقای ‏‎ ‎‏دکتر صادقی که در مدرسه‌ای تدریس داشت. طلبه‌ها گفتند: ایشان برای زیارت دوره‌ای ‏‎ ‎‏در کاظمین تشریف دارند و سپس به سرعت روانه سامرا شده و در حسینیه آیت الله ‏‎ ‎‏بروجردی خدمت ایشان رسیدم. آقای صادقی سه نامه به من داد، و گفت: این نامه‌ها را‏‎ ‎‏در ایران، به آقایانی که نشانی‌شان را شفاهی خواهم گفت، بدهید. از ایشان تشکر و ‏‎ ‎‏خداحافظی کردم، خدمت آیت الله منتظری رسیدم تا همراه ایشان به بصره برویم.‏

‎[[page 204]]‎

انتهای پیام /*