فصل هفتم : دوران خوف و رجا

درگذشت پدر

کد : 126446 | تاریخ : 16/08/1395

‏روز 15 خرداد 1347، صبح به مدرسه قدس رفته بودم که از اصفهان با مدرسه تماس ‏‎ ‎‏گرفته و خبر دادند که پدرم درگذشته است. باورم نمی‌شد که آن دیدار شیرین و به یاد ‏‎ ‎‏ماندنی پس از آن همه سختی و رنج آخرین دیدارم با پدرم باشد. گر چه در ممنوعیت ‏‎ ‎‏بوده و نباید از تهران بیرون می‌رفتم، اما به اصفهان رفتم و در مراسم پدرم، خانواده‌ام را ‏‎ ‎‏همراهی کردم.‏

‏پدرم نزدیک به هفتاد سال زندگانی کرد، با این‌که ایشان ظاهری سر حال داشت، ‏‎ ‎‏سکته کرد و درگذشت. جنازه ایشان را یک روز نگه داشتند، تا گروه‌ها و هیات‌های ‏‎ ‎‏مذهبی از اصفهان به درچه بیایند. از آن پس تصمیم گرفتند، که جنازه او را به تخت ‏‎ ‎‏فولاد اصفهان حمل کنند، که قبور بیشتر روحانیون و بزرگان در آن‌جاست. با آن‌که از ‏‎ ‎‏درچه تا تخت فولاد، 18 تا 20 کیلومتر راه بود، اصفهانی‌ها و درچه‌ای‌ها حاضر نشدند ‏‎ ‎‏که جنازه را با ماشین حمل کنند. هزاران زن و مرد علاقه‌مند به دین و روحانیت جنازه ‏‎ ‎‏پدرم را در زیر اشعه سوزان آفتاب با پای پیاده تشییع کردند. در روز هفتم او نیز، آنان ‏‎ ‎‏مسیر درچه ـ اصفهان را پیاده رفتند. زیرا مردم علاقه ویژه‌ای به ایشان داشتند، این ‏‎ ‎‏علاقه مردمی به اندازه‌ای بود، که هنوز پس از گذشت سال‌ها از رحلت ایشان به یاد ‏‎ ‎‏پدرم گرد هم می‌آیند.‏

‏پس از دفن پدرم، مجالس گوناگون ختم در اصفهان، درچه، شهرها، و روستاهای ‏‎ ‎‏اطراف برگزار شد. در برخی مناطق تا چهلم ایشان مجالس برقرار بود و دسته‌های ‏‎ ‎
‎[[page 296]]‎‏عزادار در آن مجالس شرکت می‌کردند، مجالس ختم ایشان در مساجد و محله‌های ‏‎ ‎‏گوناگون درچه، بیش از پانزده روز ادامه داشت. بزرگان و روحانیون اصفهان و نیز ‏‎ ‎‏شهرهای اطراف به درچه آمده و در آن مجالس شرکت می‌کردند. از جمله کسانی که ‏‎ ‎‏در مجلس ختم پدرم آمده بودند، آیت الله منتظری بود که همراه آیت الله ‏‏حاج آقا عطا ‏‎ ‎‏مرتضوی‏‏، و نیز سایر روحانیون نجف‌آباد به شکل شکوهمند و به یاد ماندنی، به درچه ‏‎ ‎‏وارد گشته و ما را سرافراز نمودند.‏

‏از حرکت‌های بسیار چشمگیر در ارتباط با نکوداشت منزلت روحانی پدرم، ورود ‏‎ ‎‏مدرسین و طلاب حوزه علمیه قم بود که با چندین دستگاه اتوبوس به درچه آمده بودند. ‏‎ ‎‏آنان یک شبانه‌روز در درچه مانده و در چند مجلس ختم شرکت کردند. حرکت گروه ‏‎ ‎‏بسیاری از طلاب در اصفهان و درچه، نیز بسیار مورد توجه قرار گرفت. افزون بر این ‏‎ ‎‏همه، سخنرانی فیلسوف عارف ـ آیت الله آقا شیخ یحیی انصاری شیرازی ـ در یکی از این ‏‎ ‎‏مجالس و در حضور گروه‌های گوناگون مردم، از جمله روحانیون تا سال‌ها بر سر زبان‌ها ‏‎ ‎‏بود. غیر از درچه و روستاهای اطراف، مجالس ختمی نیز در شهر اصفهان، و از سوی ‏‎ ‎‏روحانیت برگزار شد. یکی از آن‌ها، مجلسی بود که از سوی آیت الله خادمی به‌ طرز بسیار ‏‎ ‎‏باشکوه برگزار شد. مجلس ختمی نیز از سوی آیت الله العظمی گلپایگانی برای پدرم، در ‏‎ ‎‏مسجد اعظم قم گرفته شد که در آن مراجع تقلید و آیات عظام همچون حضرات ‏‎ ‎‏گلپایگانی، مرعشی نجفی، شریعتمداری، منتظری، ‏‏علامه طباطبایی‏‏، ‏‏سلطانی طباطبایی‏‏، و نیز مدرسین و فضلا و طلاب شرکت داشتند. حجت الاسلام ‏‏حاج آقا انصاری قمی ‏‏در آن مجلس باشکوه سخنرانی کرد. او در عظمت روحانیت و نیز منزلت علمی و معنوی علامه سید محمد حسین درچه‌ای، و به تعبیر خودش: استاد المراجع، محدث عالی مقام سید محمد حسین درچه‌ای، سخن گفت. ایشان در پایان از سید نصرالله، پدرم، و ویژگی‌های اخلاقی ارزنده او یاد و تجلیل کرد. آن‌گاه مجالس ختم به تهران و شهر ری کشیده شد،که گروه‌های گوناگون به ویژه روحانیون در آن شرکت داشتند.‏

‏در مجلس ختم تهران و شهرری، آیت الله منتظری، و نیز روحانیون دیگر، از جمله ‏‎ ‎
‎[[page 297]]‎‏علامه محمد تقی جعفری‏‏ شرکت داشتند، که به راستی قابل تقدیر بود. پس از مجالس ‏‎ ‎‏تهران، دوباره برای چهلم پدرم به اصفهان رفتم. سه، چهار روزی در اصفهان بودم و ‏‎ ‎‏سپس به تهران برگشتم. بی‌گمان اداره امنیت تهران و اصفهان از همه آمد و شدهای من ‏‎ ‎‏آگاهی نداشتند و در صورتی که آگاهی داشتند، به روی خود نمی‌آوردند. گر چه ‏‎ ‎‏سفرهایی که به اصفهان و تهران داشتم، برخلاف تعهدی بود که به ساواک داده بودم، اما ‏‎ ‎‏من وجود عزیز بزرگی را از دست داده بودم، که اکنون فقدان او عذابم می‌داد. در ‏‎ ‎‏حقیقت دیگر برای من مهم نبود، که چه خطری از سوی ساواک برایم پیش می‌آید، به ‏‎ ‎‏برکت وجود و دعای آن نازنین ـ چه در دوران حیات که همیشه نگران فرزندان خود ‏‎ ‎‏بوده و چه در دوران ممات که ناظر احوال ما بودند ـ و به لطف خدا مساله خاصی ‏‎ ‎‏پیش نیامد.‏

‎[[page 298]]‎

انتهای پیام /*