در سال 56، شاهد رخداد ناگواری بودیم؛ خبر این بود که علی شریعتی به طور مرموزی در انگلستان درگذشت. رژیم در رسانههای خود، مانند روزنامه کیهان علت مرگ دکتر را سکته اعلام کرده بود، اما به عقیده بسیاری از مبارزان راه امام، شریعتی به وسیله رژیم به شهادت رسید. به هرحال پخش خبر درگذشت آقای شریعتی در مجلس ختمی ـ که در 31 خرداد 1356، به مناسبت فوت آقای میرزا حسین معادیخواه، پدر حجت الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه در مسجد ارک تهران برگزار شده بود ـ از سوی سیدی در مسجد اعلام شد. شنیدنی است که آن سید پای منبر ایستاد و چنین فریاد زد: «ایها الناس! آقای دکتر علی شریعتی درگذشت!» ناگفته نماند که آن مجلس ختم نیز از همان تجمعهای دانشجویان و روحانیون مبارز بود. به هرحال با پخش خبر فقدان شریعتی، آن مجلس تبدیل به مرکز تظاهرات بسیاری از مردم بر ضد رژیم شد.
سپس چیزی نگذشت که ماموران حکومت به مسجد حمله کردند. در این درگیری، با شگفتی شاهد بودم که ماموران پلیس برای روحانیون حریمی ویژه قایل بودند، چون آن شور و هیجانی که برای دکتر شریعتی به پا شده بود، از ناحیه دانشجویان بود. از اینرو ماموران رژیم فقط روی دانشجوها تکیه داشته و آنان را تهدید میکردند. گفتنی است که اصلاً سراغ ما چند روحانی ـ که به همراه استاد مطهری در گوشه مسجد
[[page 358]]ایستاده بودیم ـ نیامدند. از بیان این نکته نباید گذشت که در تمام آن دوران مبارزه، نظر یا عقیده خاصی نسبت به دکتر علی شریعتی، از سوی استاد مطهری یا حتی آیت الله منتظری نشنیدم.
مبارزه در آن سال شکل خاص و گستردهای به خود گرفته بود. به گونهای که انجمنها و تشکلهای اسلامی، نه فقط از اختفا درآمد، بلکه در سطح گستردهتری مطرح گشتند. جامعه روحانیت مبارز ایران در همان روزها مطرح شد. هرچند پیشتر در واقع از همان دوران آغازین مبارزه طلاب و روحانیون قم تجمعی برای مبارزه تشکیل دادند، اما در آن سال بود که تشکل جامعه روحانیت مبارز ایران پدید آمد. این حرکت صنفی و روحانی فقط با مشارکت روحانیون مبارز و فعالِ قم یا تهران نبود، بلکه یک سازمان کشوری، با هدف توسعه فعالیت دینی ـ سیاسی بود. متاسفانه در میان افراد حاضر، در این تشکل روحانی انسانهای فعال و استوار کمتر به چشم میخورد. من مدتی با عنوان جامعه روحانیت مبارز قم، با آنان همکاری داشتم، اما به دلیل عدم انسجام در بین اعضا این تشکل، استمرار پیدا نکرد.
مشابه این تشکل، تشکلهای دیگر نیز با حضور انسانهای والایی پدید آمدند که به دلیل عدم سیاستورزی منطقی دوام نداشتند. تفکر تاسیس جامعه روحانیت کشوری از ناحیه تهران نبود، چون مبارزان تهرانی به طور مستقل فعالیت خود را انجام میدادند. مبارزان قم هم از همان شروع روند مبارزه بر ضد حکومت جامعهای منسجم داشته، و در واقع نیازی به فراگیر کردن آن در کشور نداشتند. در طول مبارزه، آنان برای انجام برخی از فعالیتها، با هم هماهنگ شده و در صورت نیاز با یکدیگر فعالیت مشترک داشتیم.
جامعه روحانیت مبارز اعلامیهای هم به مناسبت کشتار و درگیریها، به منظور آگاهی مردم منتشر کرد، که من نیز امضا کردم. گاهی اوقات نیز شرکت در نشستهای گوناگون جامعه روحانیت مبارز، برای شور و تنظیم برنامهها به طور مستمر، چه در قم و چه در تهران الزامی بود.
[[page 359]]ماه رمضان در آن سال چهره ویژهای به خود گرفته بود. مبارزان تمام همت خود را گذاشتند، تا نهایت بهرهبرداری را به نفع روند مبارزه با حکومت ببرند. «مسجد قبا» در شمال تهران، به امامت حجت الاسلام دکتر محمد مفتح، در حقیقت مرکز تجمع مبارزان و سخنرانان اسلامی بر ضد رژیم بود.
[[page 360]]