مجله کودک 496 صفحه 33

کد : 126521 | تاریخ : 05/06/1390

محمدرضا یوسفی عروسی سگها صبح زود بود. خورشید خانم از لانهاش درآمده، سرش را از پشت کوهها درآورده، به اینجا و آنجا نگاه میکرد و گرمای تنش را به این و آن میداد. خانهی ننهبالا با پنجرههای رنگ به رنگش از خواب بیدار میشد. بغبغو، کبوتر سفید و کاکل به سر، بال و پر زد، از گوشهی ایوان خانه پرواز کرد، آمد و روی شاخهی درخت نشست. درخت چنار، شاخههایش را تکان داد. چند تا برگ زرد از این شاخه و آن شاخه پرپر زد، بغبغو گفت: «بغ بغ بغ، بغی بغ بغو!» یعنی «سلام، صبح بخیر!» درخت شانههایش را لرزاند، این طوری خواب از سرش پرید و گفت: «خش خش خش، خش خشی خش!» «یعنی سلام از ما، صبح شما به خیر!» قورقورو، قورباغهی باد به گلوی ننهبالا، جستی پرید به هوا، او این طوری بیدار میشد، قور و قور و قور هوار کرد تا بچههایش، شترمرغ شترمرغ در خانواده پرندهها قرار دارد اما پرواز نمیکند. شترمرغ قد بلندی به اندازه حدود سه متر دارد. پاهای این پرنده بسیار قوی است.

[[page 33]]

انتهای پیام /*