مجله کودک 508 صفحه 6

کد : 126970 | تاریخ : 28/08/1390

چتر بابا غلامرضا بکتاش من با پرستو رفتم خیابان بارید و بارید باران و باران گفت: «یعنی باید من به همین آسانی نصف این سکهها را به مار سیاه بدهم؟... نه، نه! این کار خیلی احمقانه است! مار، پول را میخواهد چه کار؟...» همین طور که فکر میکرد، یک دفعه

[[page 6]]

انتهای پیام /*