مجله کودک 509 صفحه 7

کد : 127018 | تاریخ : 05/09/1390

این همه بار کشیده در شهر باز هم صاحب او ناراضی است زور گفتند به او آدمها طاقتش طاق شده، کافی نیست!  چند سال است که حالا هر شب خواب میبیند در یک دشت است دیگر از تهران آزاد شده است اسب خوشحال از این برگشت است  باز هم میآید فردا صبح باز هم اسب و عذاب و گاری باز هم دود و ترافیک و غم است باز هم زندگی تکراری مار سیاه در لانهاش خوابیده بود که صدای مرد بافنده را شنید. آهسته سرش را از لانه بیرون آورد و تا او را

[[page 7]]

انتهای پیام /*