غزل

عاشق سوخته

کد : 127084 | تاریخ : 17/06/1395

 

عٰاشق سوخته

پَرده بَردار ز رُخ، چهره گشا، ناز بس است

عاشق سوخته را دیدن رویت هوس است

دَست از دامنت ای دوست نخواهم برداشت  تا من دلشده را یک رمق و یک نفس است

همه خوبان بَرِ زیبائیت ای مایه حُسن  فی المثل دَر برِ دَریای خروشان چو خس است

مرغ پرسوخته را نیست نصیبی ز بهار  عرصه جولانگه زاغ است و نوای مگس است

دادخواهم غم دل را بکُجا عَرضه کنم  که چو من دادستان است و چو فریادرس است

این هَمه غلغل و غوغا که در آفاق بود

سوی دلدار رَوان و همه بانگ جرس است

 

[[page 53]]

انتهای پیام /*