غزل

حسرتِ روی

کد : 127101 | تاریخ : 17/06/1395

 

حسرت روی

امشب از حسرت رویت دگر آرامم نیست

دلم ارام نگیرد که دلارامم نیست

گردش باغ نخواهم نروم طَرْف چمن  روی گلزار نجویم که گُلندامم نیست

من از آغاز که روی تو بدیدم گفتم  در پی طلعت این حوروش انجامم نیست

من به یک دانه به دام تو به خود افتادم  چه گمان بود که در ملک جَهان دامم نیست

خاک کویش شوم و کام طَلبکار شوم  گرچه دانم که از آن کام، طلب، کامم نیست

همه ایّام چو «هندی» سَر راهش گیرم

گرچه توفیق نظر در هَمه ایّامم نیست

 

[[page 68]]

انتهای پیام /*