غزل

شهرۀ شهر

کد : 127190 | تاریخ : 17/06/1395

 

شهرۀ شهر

به کمند سر زلف تو گرفتار شدم

شُهرۀ شهر به هر کوچه و بازار شدم

گر برانی ز درم از در دیگر آیم  گر بُرون رانْدِیَم از خانه ز دیوار شدم

مستی علم و عمل رخت ببست از سر من  تا که از ساغر لبریز تو هُشیار شدم

پیش من هیچ به از لذّت بیماری نیست  تا ز بیمٰاری چشمان تو بیمار شدم

نشود بر سَر کوی تو بیٰابم راهی  از دم پیر در این راه مددکار شدم

دامن از آنچه که انباشته ام برچیدَم

تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم

 

[[page 143]]

انتهای پیام /*