غزل

کعبۀ دل‌

کد : 127216 | تاریخ : 17/06/1395

 

کعبۀ دل

تا از دیار هستی در نیستی خزیدیم

از هرچه غیر دلبر، از جان و دل بُریدیم

با کاروان بگویید از راه کعبه برگرد  ما یار را به مستی بیرونِ خانه دیدیم

لَبّیکْ از چه گویید ای رَهروان غافل  لَبّیکْ او به خلوت، از جامِ می شنیدیم

تا چند در حجابید، ای صوفیانِ محجوب!  ما پردۀ خودی را در نیستی دَریدیم

ای پرده دار کعبه! بَردار پرده از پیش  کز روی کعبۀ دل، ما پرده را کشیدیم

ساقی! بریز باده دَر سٰاغر حریفان

ما طعمِ بادۀ عشق از دست او چیدیم

 

[[page 164]]

انتهای پیام /*