مجله کودک 512 صفحه 35

کد : 127502 | تاریخ : 26/09/1390

که عصبانی است، عصبانیتر میشود. این جور مواقع بابا با یک شوخی خندهدار او را خلع سلاح میکند و ما که شلیک خنده را سر میدهیم، او هم خندهاش میگیرد. و اژدها که بخندد، خودتان میدانید- دیگر اژدها نیست. اژدهای ما خیلی شکموست، اما غذا هم میپزد. غذاهایش بیشتر وقتها خوشمزه، اما سوخته است. یکبار هم پاییش را سوزاند. و تا دو هفته روی پایش دوا میگذاشت. دکتر هم رفت. شبها که دور هم نشسته بودیم و مامان، دوا روی پای بهروز میگذاشت، من نگاهی به پای سوختهی بهروز میانداختم و میگفتم: آخ قلبم! داستان کتاب چنین حال و هوای طنز و فانتزی دارد. کتاب را میتوانید به قیمت هزار تومان تهیه کنید و بخوانید. نوشیدن آب، عکس خودش را در آب چشمه دید و از تماشای شاخهای بلند و زیبایش لذت برد. در حالی که با غرور و افتخار، شاخهایش را ستایش

[[page 35]]

انتهای پیام /*