مجله کودک 517 صفحه 10

کد : 127695 | تاریخ : 01/11/1390

قسمت دوم امیر محمد لاجورد اسبابهایی برای دنیا دنیا بازی میشود هفتگیهای خود را جمع کرد و به آن دست نزد تا که کمکم جمع شده و به مبلغ قابل توجهی برسد، میشود به بابا یا مامان آویزان شد و خود را برایشان لوس کرد، و یا میتوان منتظر روز تولد خود ماند و چشم به راه آمدن مهمانها، در باز کردن به روی آنها و نگاهی دزدانه انداختن به آنچه در دستان خود دارند. خلاصه اینکه راههای مختلفی برای دست یافتن به اسبابهای بازی وجود دارد. البته ممکن هم هست شرایط زندگی ما به گونهای باشد که امکان دسترسی به هیچکدام از این راهها را نداشته باشیم. زندگی ما، مثل عروسکهای کوچک پایین همین صفحه، هر کدام رنگ خود را دارد و بسته به شرایطی که در آن قرار داریم با دیگری فرق میکند. شاید ما جزو کسانی باشیم که پشت ویترین یک اسباببازیفروشی، آب دهان قورت میدهیم. شاید هم جزو آنانی باشیم که یک کمد تا خرخره پر، اسباببازی دارند و تنها کسی که به آنها توجهی میکند مامان است که هفتهای یک بار گردگیریشان میکند. اما به هرحال اگر ما اسباببازیها را دوست داریم، که البته همه ما آنها را دوست داریم؛ بهترین شرایطی که زندگی میتواند برای ما رقم بزند این است که پدرمان یک کارخانه تولید اسباببازی داشته باشد. اما نه، بهتر از آن هم وجود دارد، چون مگر یک کارخانه چند نوع کالا تولید میکند؟ بهترین حالت این است که بابای آدم، صاحب یک فروشگاه بزرگ اسباببازی باشد. معرکه است مگر نه؟ ادامه گفتوگو با آقای علی کاشانی را میخوانیم: «هِی رفیق! محض رضای خدا به من کمک کن! گرسنه و تشنه و بیمارم و طبیب گفته باید آبگوشت بخورم. اما نمیتوانم برای آوردنِ آب تا سرِ چشمه بروم. این پایین، یک چشمه هست.

[[page 10]]

انتهای پیام /*