
بعد پیرمردی به نزد پادشاه آمد و خواهان برقراری عدالت شد. پادشاه پرسید:
- چه شده پیرمرد؟ ترسی نداشته باش و حرفت را بزن. من عادلانه قضاوت خواهم کرد.
پیرمرد ناله کنان گفت:
- اموال من به سرفت رفته است قربان! تمام پس انداز خود را از دست دادهام و حالا چیزی برایم باقی نمانده است.
پادشاه با عصبانیت پرسید:
- چه کسی اموال تو را دزدیده؟ بگو تا همین حالا دستور دهم دارش بزنند.
پیرمرد مِن مِن کنان گفت:
- اگر از دستم ناراحت نشوید، میگویم. ولی به شرط اینکه قول دهید مرا مجازات نکنید.
پادشاه بیصبرانه گفت:
- خیلی خوب، قول میدهم.
پیرمرد گفت:
- شما بودید.
پادشاه گفت:
- چطور جرات میکنی ...
ولی به یاد قولی که قولی که داده بود افتاد و به صندلی خود تکیه زد.
پیرمرد گفت:
- قربان، دیشب خواب دیدم که شما با درباریان خود به خانه من آمدهاید و تمام پس انداز مرا به سرقت بردید. پنج هزار سکه طلا!
پادشاه نعره زنان گفت:
- تو چقدر نادانی! خواب که واقعیت ندارد!
پیرمرد گفت:
- واقعیت دارد قربان! چطور خوابی که از قصر خیالی دیدید حقیقت دارد ولی خواب من نه؟
قبل از اینکه پادشاه حرف دیگری بزند، پیرمرد ریش و کلاه گیس خود را برداشت و مقابل پادشاه ایستاد. بله، او رامای معروف بود. راما تعظیم کرد و گفت:
- فقط اینطوری میتوانستم شما را قانع کنم که خوابتان حقیقت نداد، قربان!
پادشاه خنده کنان گفت:
- حق با تو است!
سپس ادامه داد:
- رامای ناقلا!
-----
نام اسلحه: 42 - TRG
طول: یک متر و بیست سانتی متر
وزن: پنج کیلو و صد گرم
خشاب: 5 فشنگ
حداکثر برد: 2000 متر
برد موثر: 800 متر
[[page 31]]
انتهای پیام /*