مجله کودک 06 صفحه 14

کد : 127823 | تاریخ : 10/08/1380

ما دو تا بودیم، مثلِ مثلِ هم. دوقلو بودیم و هنوز دنیا نیامده بودیم. از همان موقع که خانه­مان توی شکم مامان بود، همه­اش دعوا داشتیم. برادر دوقلویم همیشه زور می­گفت و هی مشت و لگد می­انداخت طرف من تا جایش بازتر شود. حیف که هنوز دنیا نیامده بودیم تا شکایتش را به بابا بکنم که خدمتش برسد. اتاقمان که شکم مامان باشد، خیلی کوچک بود و برادرم می­خواست پاهایش را دراز کند و راحت باشد، این طوری جای من تنگ می­شد. این جور موقع­ها من همیشه حسرت جنین­هایی را می­خوردم که خودشان تنهایی، توی شکم مامانشان یک اتاق داشتند.وقتی برادرم این کارهارا می­کرد، من هم مجبور بودم تلافی کنم. برای همین همیشه بزن بزن داشتیم و حسابی کتک کاری می­کردیم؛ اما چون هنوز پا به این دنیا نگذاشته داستانهای یک قل و دوقل طاهره ایبد

[[page 14]]

انتهای پیام /*