مجله کودک 06 صفحه 20

کد : 127829 | تاریخ : 10/08/1380

شهرام شفیعی: نوشتن برای بچه­ها را از خوردن گزارش از: پناه فرهاد­بهمن * آیا خاطره­ای که خاص خودتان باشد، از امام دارید؟ بله، من در سن هفت سالگی امام رااز نزدیک دیدم، ایشان آن موقع تازه به قم رفته بودند. مدت زیادی از پیروزی انقلاب نگذشته بود. نکته جالب این است که از این دیدار، من به یک برداشت هنری رسیدم. توی راه آنقدر به امام و وضعیت ظاهری ایشان فکر کرده بودم که تصویر خیالی دقیقی توی ذهنم شکل گرفته بود. تصویری از یک مرد بلند قد و نورانی که کنار دیواری توی کوچه ایستاده بود و برای مردم دست تکان می­داد. شاید باورتان نشود؛ اما تصویر آنقدر ذهن کودکانه مرا به خودش مشغول کرده بود که آن روز امام را به همان شکل و وضع دیدم و هنوز هم همان جور به یاد می­آورم. درحالی که همه اطمینان دارند امام آن روز در کوچه نبوده­اند. بله، گاهی تصویر ذهنی از تصویر واقعی پررنگ­تر می­شود. * خودتان را برای کودکان چگونه معرفی می­کنید؟ کودکان مرا با کتابهای کودکانه­ام می­شناسند که تعدادشان به شش تا می­رسد. بیش از همه کارهای دیگری که می­کنم، دوست دارم برای کودکان بنویسم و نوشتن برای بچه­ها را از خوردن نان خامه­ای هم بیشتر دوست دارم. * از خواهرزاده­تان چه خبر؟! الان دو سالش شده. او برای خودش یک جور ادبیات است و هر وقـت می­بینمش پر از قصه می­شوم. البته همۀ بچه­ها اینجوری­اند. * اولین دوستی که داشته­اید که بوده؟

[[page 20]]

انتهای پیام /*