مجله کودک 09 صفحه 7

کد : 127852 | تاریخ : 01/09/1380

سنگ گفت: یک قل و دو قل آلوچه من دخترم هلوچه مادر فهمید لولوی صحرایی دخترش را سنگ کرده است. سنگ را برداشت و به خانه آمد و در را محکم بست. دختر وقتی خودش را تو خانه و تو بغلِ مادر دید، خوشحال شد، اما مادر آهی کشید و زد زیر گریه. سنگ را پای درخت هلو گذاشت و کنار او نشست و خواند: لالالالا گل سنگم چه غمگینه دلِ تنگم برو لولوی صحرایی تو از بچّم چه می­خواهی؟

[[page 7]]

انتهای پیام /*