مجله کودک 248 صفحه 5

در همین هنگام،از خواب بیدار شدم. پس از اینکه امام به نجف تشریف بردند،این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند: این جریان واقع خواهد شد. عرض کردم: «چطور آقا؟» فرمودند: بالاخره معلوم می­شود این بساط! من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: من یک نکته به تو می­گویم ولی تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت پدرت بودم، [حضرت امام،افتخار شاگردی مرحوم آیت ا... شاه­آبادی را داشتند.] بسیار به ایشان علاقه­داشتم. به طوری که تقریباً نزدیک­ترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به­اسرار نمی­دانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا البته زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شود، زود است، اما می­رسد. مدت­ها گذشت تا موقع انقلاب و پس از آن جنگ ایران و عراق؛ این صحبت امام را فراموش کرده بودم. تا اینکه در طول جنگ عراق علیه ایران، در سفری به خوزستان،چشمم به نخلستان­هایی افتاد که سرهای نخل­ها یا قطع شده و یا سوخته بود. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبت­هایی که امام در خصوص آن فرموده بودند. در اردیبهشت 1363 هنگامی که برادرم به شهادت رسید،دوباره به یادم آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریان­های خواب،اتفاق خواهند افتاد. بنابراین گدارد، سگ جیمی، سعی می­کند نبودن پدر و مادر را با پخش آخرین فیلم آنها، جبران کند. آنها در فیلم به جیمی شب بخیر می­گویند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 248صفحه 5