
دستی پُر از سخاوت
مرد عرب به میانهی راه سفرش رسیده
بود. هنوز چند روزی مانده بود تا به مقصد
برسد،اما میدانست که اندوختهاش برای
این مدت کافی نیست. فاصلهاش تا شهر
خود آن قدر زیاد بود که نمیتوانست برای
برداشتن پول برگردد. او که در شهر خود
آدم ثروتمندی بود، حالا دیگر تقریباً پولی
نداشت تا به سفرش ادامه دهد. باید فکری
میکرد.
به اولین شهری که رسید، از مردم سراغ
بخشندهترین مرد آن منطقه را گرفت.
حتماً کسی بود که کمکش کند. از هر کسی
پرسید، خانهی حسین بن علی (ع) را نشانش
داد. مرد عرب به سوی خانهی فرزند علی و
فاطمه (ع) حرکت کرد.
مرد به درخانهی حضرت امام حسین(ع)
رسیده بود. او در را به صدا درآورد. وقتی
پاسخی شنید، خود را در راه ماندهای معرفی
کرد که از راه دور آمده است و نیاز به کمک
دارد. پس از مدتی حضرت امام حسین(ع) به پشت در آمد.
امام حسین (ع) چهار هزار درهم در خانه داشت که همه را با خود آورده بود. آنها را از پشت
در، بدون آن که مرد عرب را ببیند،به او داد. مرد عرب در آغاز فکر کرد در بسته، مقداری خرما یا
بخششی اندک است، اما با دیدن آن همه پول، تعجب کرد. این دیگر اوج بخشش بود. مرد همانطور
که با تعجب به پولهای داخل بسته نگاه میکرد، گفت: خدای من! چه بخششی! آخر چطور روزی این
دستهای پر از سخاوت خاک میشوند؟!
«دوست» سالگرد ولادت با سعادت حضرت امام حسین(ع) را تبریک و تهنیت عرض مینماید.
جیمی متوجه میشود که
یادداشت تقلبی است و مربوط به
پدر و مادرش نیست.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 248صفحه 10