
آبگیر تا آب بخورد. هنوز تمام خرطومش را توی آب نکرده بود که فریاد
جوجهتیغی بلند شد: «آهای، فیل کوچولو خرطومت را تکان نده! مثل
اینکه یک تکه از خرطومت کنده شده.»
داد و فریاد جوجهتیغی فیل کوچولو را خیلی ترساند. فیل
کوچولو با ترس و لرز زیرچشمی به خرطومش که شکل عجیبی
پیدا کرده بود، نگاه کرد و صدای نالهاش بلند شد.
قورباغه، با یک خیز روی خشکی پرید و با سر وصدا و قورقور
گفت:
«کار، کار خرچنگ است. من این
جانور بدجنس را میشناسم.
این جانور بد جنس
خرطوم فیل کوچولو را گاز
گرفته!»
سنجاب با عجله از
درخت پایین پرید و گفت: «زود یکی
برود دنبال مادرش!»
جوجهتیغی خودش را به لانه
خرگوش رساند.
خرگوش زیر آفتاب نشسته بود
و هویج میجوید. جوجهتیغی ماجرا را
برایش تعریف کرد؛ آخر سر هم از او خواست
تا زود برود و خانم فیله را خبر کند. کمکم همه
دور آبگیر جمع شدند.
آقا روباهه چند برگ پهن درخت انجیر و ساقهی
نیلوفر، برای بستن خرطوم فیل آماده کرده بود.
خانم زرّافه گفت: «فیل کوچولو، نترس! آهسته
خرطومت را از آب بیرون بکش تا زودتر آن را ببندیم.»
فیل کوچولو نالید: «نه، نه! میترسم نوک خرطومم توی آب بیفتد.»
ناگهان زمین زیر پای همه لرزید. خانم فیله با عجله به آن طرف
وسایل دیگر شهر بازی که اینک به شکل
سفینه درآمدهاند نیز پرواز میکنند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 248صفحه 32