مجله کودک 248 صفحه 40

لطیفه خبر مردی از طبقه­ی سوم ساختمانی پایین افتاد. چند نفر دور او جمع شدند و پرسیدند: «آقا چه خبر شده است؟» مرد جواب داد: «باور کنید خودم هم تازه از راه رسیده­ام و نمی­دانم چه خبر شده است!» همکاری حسن: «تو می­دانی همکاری یعنی چه؟» علی: «بله که می­دانم؛ همکاری یعنی که من غذای تو را بخورم و تو مشق­های مرا بنویسی؟» سوغات اولی: «از مسافرت چه آورده­ای؟» دومی: «تشریف!» زنگ احمد: «زنگ خانه­ی ما خراب است. می­توانی آن را درست کنی؟» حسن: «بله، ،فردا می­آیم آن را درست می­کنم.» چند روز بعد: احمد: «چرا نیامدی زنگ خانه­ی ما را درست کنی؟» حسن: «آمدم؛ اما هرچه زنگ زدم،کسی در را باز نکرد!» امیر حسین خالدیان، 12 ساله از همدان امیر تندرو صالح/ از تهران محمد علی کیانی/9ساله / از اصفهان طاهره کیانی/ 12 ساله / از اصفهان نیکو حبیبی/9 ساله/ از تهران پگاه رحیمی/ 12 ساله/ از تهران لطیفه نخستین سلسله معلم: ناصر بگو ببینم نخستین سلسله­ای که در ایران به وجود آمد چه نام داشت؟ ناصر: معلوم است آقا سلسله جبال البرز! مسابقه­ی ماشین سواری شخصی در مسابقه­ی ماشین سواری شرکت می­کند و وسط مسابقه مسافرکشی می­کند! غافلگیری به یکی می­گویند: چرا سر وقت قرص­هایت را نمی­خوری؟ می­گوید: می­خواهم میکروب­ها را غافلگیر کنم! مشعل المپیک یک روز یک مأمور آتش­نشانی را جو می­گیرد می­رود مشعل المپیک را خاموش کند! جمعه معلم: سعید بگو ببینم وقتی می­گوییم من حمام می­روم تو حمام می­روی، او حمام می­رود این چه زمانی است؟ سعید: آقا اجازه! روز جمعه! آب رفتن مادر: امروز لباس بچّه را شستم کوتاه شد! پدر: اینکه مشکلی نیست، فردا بچّه را بشوی تا کوتاه شود! پرنیان کاظم ارکی-11ساله- تهران جیمی می­گوید که این پدیده­ها را تا کنون کسی با چشم خود ندیده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 248صفحه 40