مجله کودک 25 صفحه 20

ربطی به جادو نداره، من هواپیما شونو درست کردم اونام پرواز کردن و رفتن...جائی که دانش باشه، جادو چی کاره است؟ پرنده هه هم همینو گفتا! بعدم لباسامو که روغنی شده بود در آوردم و لب رودخونه شستم و کنار آتش پهن کردم تا خشک شه... شاخ طلا...دوست خوبم خوشحالم زنده­ای! منم تو رو با یه انبار پر یونجه عوض نمی­کنم ریزه! بله به این ترتیب داستان ما به آخر می­رسه...روستا جائی­یه که آدما با حیوانات و پرنده­ها در صلح و صفا زندگی می­کنن...حتی ریزه هم استثناء نیست! پایان...

مجلات دوست کودکانمجله کودک 25صفحه 20